داریوش همایون،اندیشمند برجسته، در جملهای ماندگار تصویری روشن از وضعیت تاریخی ایران ترسیم کرده است:
«ایران در گرهگاه سه جهان عقبافتاده و گرفتار واقع است: جهان سوم، جهان خاورمیانه و جهان اسلام ولی به هیچکدام از آنها تعلق ندارد و باید خود را بر این جغرافیای عقبمانده سیاسی تحمیل کند.»
این سخن نه صرفاً یک توصیف تاریخی، بلکه یک هشدار و نقشه راه برای آینده ایران است. موقعیت جغرافیایی و تاریخی ایران، آن را در مرکز سه حوزهای قرار داده که هر سه گرفتار عقبماندگی، استبداد، خشونت، و فساد ساختاریاند. اما ایران با میراث تمدنی، هویت فرهنگی و قابلیتهای ملی خود، به هیچکدام از این حوزهها تعلق ندارد. این شکاف میان موقعیت جغرافیایی و هویت تاریخی، همان چیزی است که ضرورت اراده ملی برای رهایی از گرداب عقبماندگی را به یک وظیفه حیاتی بدل میسازد.
«ایران در گرهگاه سه جهان عقبافتاده و گرفتار واقع است: جهان سوم، جهان خاورمیانه و جهان اسلام ولی به هیچکدام از آنها تعلق ندارد و باید خود را بر این جغرافیای عقبمانده سیاسی تحمیل کند.»
جهان سوم طی دهههای گذشته با الگوهای توسعه وابسته، فساد مزمن، و وابستگی به کمک خارجی تعریف شده است. اقتصاد رانتی، فقدان نهادهای دموکراتیک و فساد اداری ویژگی بارز این جهان بوده است. ایران نیز پس از انقلاب اسلامی، بهجای ادامه حرکت به سمت توسعه پایدار و صنعتی شدن، عملاً به صف کشورهای جهان سوم رانده شد؛ کشوری که با وجود منابع عظیم طبیعی و انسانی، به دلیل سو مدیریت و فساد حاکمان، درگیر فقر گسترده، مهاجرت نخبگان و بحرانهای ساختاری شد.
اما ایرانِ تاریخی، با سابقه هزاران سال تمدن، بازرگانی و شهرنشینی، شایسته تعلق به این جهان عقبمانده نیست. بازگشت به مسیر طبیعی ایران یعنی حرکت به سوی توسعه صنعتی و دانشبنیان، چیزی که در جهان سوم کمتر دیده میشود.
خاورمیانه معاصر به کانون استبداد، فساد سیاسی و منازعات قومی-مذهبی بدل شده است. اکثر حکومتها در این منطقه ثروت خود را صرف استمرار دیکتاتوری کردهاند و گروههای افراطی، خشونت مذهبی را به جای عقلانیت سیاسی نشاندهاند. ایران نیز به واسطه سیاستهای جمهوری اسلامی، خود را درگیر این گرداب ساخته و به بخشی از بحران دائمی خاورمیانه فرو غلتیده است.
اما واقعیت این است که ایران، برخلاف بیشتر کشورهای خاورمیانه، از یک ریشه تمدنی و دولتداری تاریخی برخوردار است. ایران نه بر اساس قبیله یا فرقه، بلکه بر پایه سنتهای دیرین حکمرانی، حقوق شهری و فرهنگ ایرانشهری ساخته شده است. از این رو، ماندن در گرداب سیاستهای خاورمیانهای، یعنی خیانت به ظرفیتهای ملی و تاریخی ایران.
اما واقعیت این است که ایران، برخلاف بیشتر کشورهای خاورمیانه، از یک ریشه تمدنی و دولتداری تاریخی برخوردار است. ایران نه بر اساس قبیله یا فرقه، بلکه بر پایه سنتهای دیرین حکمرانی، حقوق شهری و فرهنگ ایرانشهری ساخته شده است. از این رو، ماندن در گرداب سیاستهای خاورمیانهای، یعنی خیانت به ظرفیتهای ملی و تاریخی ایران.
جهان اسلام در صد سال اخیر عمدتاً اسیر ایدئولوژیهای واپسگرا، سلفیگری و ولایت فقیه در ساختار اسلام سیاسی بوده است. در این چارچوب، هرگونه اصلاح و تجدد به عنوان «تهدید» قلمداد شده و به جای علم و توسعه، جهل و خشونت تبلیغ شده است. جمهوری اسلامی دقیقاً با همین منطق، ایران را به بخشی از یک پروژه شکستخورده به نام «تمدن اسلامی» پیوند زد.
اما ایران نه از نظر فرهنگی، نه از نظر تاریخی و نه از نظر تمدنی، به این دنیای عقبمانده تعلق ندارد. سنت ایرانشهری، فلسفه و عرفان ایرانی، و تجربه مشروطه و مدرنیته در ایران نشان دادهاند که ایران همیشه فراتر از حصار تنگ ایدئولوژیهای مذهبی بوده است.
آنچه داریوش همایون مطرح میکند، در واقع یک وظیفه ملی است: ایران باید خود را بر این جغرافیای عقبمانده تحمیل کند. به عبارت دیگر:
•ایران باید از مقایسه با جهان سوم فاصله بگیرد و خود را در تراز کشورهای صنعتی نوظهور تعریف کند.
•ایران باید از منطق قبیلهای و فرقهای خاورمیانه عبور کند و چون دوره پهلوی یک دولت-ملت مدرن با نهادهای پایدار بسازد.
•ایران باید از ایدئولوژی واپسگرای جهان اسلام جدا شود و با اتکا به هویت ملی و تمدنی خود، راه پیوستن به جهان آزاد و توسعهیافته را انتخاب کند.
این مسیر، تنها با یک اراده ملی امکانپذیر است؛ ارادهای که در آن ملت ایران آگاهانه تصمیم بگیرند خود را از بند عقبماندگی تاریخی رها کرده و با اصلاح ساختار سیاسی، ایجاد نهادهای مدرن و پیوند با اقتصاد جهانی، جایگاه شایسته خود را دوباره به دست آورند.
این مسیر، تنها با یک اراده ملی امکانپذیر است؛ ارادهای که در آن ملت ایران آگاهانه تصمیم بگیرند خود را از بند عقبماندگی تاریخی رها کرده و با اصلاح ساختار سیاسی، ایجاد نهادهای مدرن و پیوند با اقتصاد جهانی، جایگاه شایسته خود را دوباره به دست آورند.
سخن داریوش همایون، چکیدهای از یک واقعیت تاریخی است: ایران در گرهگاه سه جهان عقبافتاده گرفتار شده، اما به هیچکدام تعلق ندارد. این موقعیت، یک فرصت و یک تهدید است؛ اگر ملت ایران منفعل بمانند، ایران به ورطه همان جهانهای عقبمانده سقوط خواهد کرد. اما اگر با اراده ملی برخیزند، ایران میتواند دوباره جایگاه تمدنی و تاریخی خود را بازیابد و خود را بر این جغرافیای عقبمانده تحمیل کند. این اراده ملی فقط با بازگشت پهلوی میسر است.
ایران فردا، یا کشوری در تراز جهانی آزاد و توسعهیافته خواهد بود، یا قربانی انفعال و ماندن در گرداب عقبماندگی. انتخاب با ماست.
پاسخی بگذارید