خطر سرکوب طرفداران شاهنشاهی مشروطه و دام حقانیت‌زدایی از شاه – هومن یوسفی

ارسال شده در: مقالات | 0

سرعت وقایع در ایران و پیرامون موضوع ایران به‌چنان شتابی رسیده که دریافت کامل رویدادها و تحلیل درست آن‌ها، به‌ویژه در شرایطی که فضای اطلاعات به‌شدت آلوده به اخبار و تحلیل‌های نادرست شده، کاری بس دشوار است. یکی از آثار این تحولات سریع، سردرگمی و رکود در جامعه است. بسیاری نمی‌دانند چه باید بکنند و در کدام مسیر قدم بگذارند.

احتمال موج دوم حمله اسرائیل بیش از احتمال آتش‌بس طولانی‌مدت است. حکومت در حال فروپاشی است و برای ادامه بقا به هر جنایتی دست می‌زند. در چنین شرایطی، انتظار از جامعه برای خیزش یا اعتراضات هدفمند، منطقی و عملی نیست. جامعه محافظه‌کار ایرانی، هراسان از هرج‌ومرج و شرایط غیرقابل پیش‌بینی، ترجیح می‌دهد فلاکت آشنا را تحمل کند تا به‌سوی تغییری پرمخاطره حرکت کند. تجربه سرکوب خونین چند خیزش گسترده پیشین نیز بر این ترس افزوده و مردم را به سکوت واداشته است. در این وضعیت، تنها اپوزیسیون است که اگر می‌خواهد تغییرات برنامه‌ریزی‌شده در ایران ایجاد شود، باید چرخ به‌گل‌نشسته جامعه را به حرکت درآورد.

در سال‌های اخیر، ضعف روزافزون جمهوری اسلامی در تمامی عرصه‌ها، موجب گسترش نارضایتی عمومی شده و افول گفتمان جعلی اصلاح‌طلبی درون حکومت، جریان اصلی تضمین‌کننده بقا و استمرار نظام ۵۷ را بی‌اثر کرده است. در مقابل، گفتمان ضد ۵۷ روندی رو به رشد یافته و توانسته نظر اکثریت جامعه را به‌عنوان راه‌حل منطقی عبور از بحران‌های ویرانگر جلب کند.

در سال‌های اخیر، ضعف روزافزون جمهوری اسلامی در تمامی عرصه‌ها، موجب گسترش نارضایتی عمومی شده و افول گفتمان جعلی اصلاح‌طلبی درون حکومت، جریان اصلی تضمین‌کننده بقا و استمرار نظام ۵۷ را بی‌اثر کرده است. در مقابل، گفتمان ضد ۵۷ روندی رو به رشد یافته و توانسته نظر اکثریت جامعه را به‌عنوان راه‌حل منطقی عبور از بحران‌های ویرانگر جلب کند. ایده برانداختن حکومت ضدملی برآمده از انقلاب ۵۷ و بازپس‌گیری حاکمیت ملی، به گفتمان غالب بدل شده است. در این میان، بی‌هیچ تردیدی، بزرگ‌ترین و مؤثرترین جریان، طرفداران پادشاهی پهلوی بوده‌اند که توانستند قطب‌نمای دقیقی برای مخالفان حکومت باشند. در ۴۶ سال گذشته، تنها گروهی که در تضاد کامل با جمهوری اسلامی و دور از توهم اصلاحات و انتخابات حکومتی وجود داشته و پاسدار ارزشهای ملی بوده، آن گروه، طرفداران رضاشاه دوم پهلوی بوده که بی‌انحراف بر مواضع درست خود ایستاده‌اند.

باید توجه داشت که جریان مشروطه‌خواه، بدون وجود وارث نهاد سلطنت، نمی‌توانست چنین اقبالی پیدا کند. اگر به‌جای شاهزاده رضا پهلوی ـ که بی‌هیچ لغزش و انحرافی کوشیده چه در قامت پادشاه مشروطه و چه به‌عنوان یک فرد جدا از مقام سیاسی‌اش ایفای نقش کند ـ شخصی مانند احمدشاه قاجار مدعی سلطنت می‌بود، جامعه هرگز به این گفتمان روی خوش نشان نمی‌داد و سرنوشت ایران در وضعیتی مبهم و بی‌امید رها می‌شد.

شهریار ایران رضا پهلوی آگاهانه دو گفتمان را همزمان هدایت و پیش برده است. نخست، گفتمانی که از نظر قانونی و تاریخی رهبر آن بوده و ظرفیت مقابله با فاجعه ۵۷ را دارد؛ گفتمانی که بازگشت حاکمیت ملی، استقرار حکومت قانون، نجات کشور، آزادی و بازگشت به مسیر توسعه و پیشرفت را نمایندگی می‌کند. این گفتمان، بر قانون اساسی مشروطه، وصیت محمدرضاشاه پهلوی فقید و سوگند شخصی او استوار است و او را با عنوان رضا شاه دوم می‌شناسد. دوم، گفتمانی که او جدا از مقام قانونی‌اش و در قامت یک شهروند میهن‌پرست و آزادی‌خواه، با تعریف «براندازی جمهوری اسلامی از طریق مبارزات مدنی و مسالمت‌آمیز اکثریت جامعه» پیش می‌برد.

شهریار ایران رضا پهلوی آگاهانه دو گفتمان را همزمان هدایت و پیش برده است. نخست، گفتمانی که از نظر قانونی و تاریخی رهبر آن بوده و ظرفیت مقابله با فاجعه ۵۷ را دارد؛ گفتمانی که بازگشت حاکمیت ملی، استقرار حکومت قانون، نجات کشور، آزادی و بازگشت به مسیر توسعه و پیشرفت را نمایندگی می‌کند.

برای پیشبرد این ایده، بی‌گمان جایگاه سیاسی و سابقه درخشان خاندان ایران‌ساز پهلوی در شکل‌گیری سرمایه اجتماعی لازم، نقش اساسی داشته است. او به‌جای بهره‌برداری مستقیم از این حقانیت برای بازگشت به سلطنت، آن را پشتوانه حرکتی بزرگ‌تر و مهم‌تر قرار داد تا ملت ایران بتواند با اکثریتی آگاه، سرنوشت خود و کشور را تعیین کند. این فداکاری، از دید جامعه پنهان نماند و سرمایه اجتماعی او را افزایش داد. هدایت همزمان این دو گفتمان، شکیبایی و پایبندی سرسختانه به اصول اخلاقی می‌طلبد. طبق قانون مشروطه، او باید نسبت به همه افراد ملت، با هر گرایش سیاسی یا مذهبی، بی‌طرف باشد. اما این بی‌طرفی، در بسیاری مواقع، موجب بی‌مهری به طرفداران وفادار و مشروطه‌خواه شده است.

اقبال روزافزون شاهزاده رضا پهلوی در میان ایرانیان و گرایش و اعتماد به راه‌حل‌هایی که او برای نجات ایران از چنگال حکومت تبهکار و مرتجع ارائه کرده، جمهوری اسلامی و حامیان فکری ۵۷ را واداشته تا برای بی‌اثر کردن او، از تمام توان خود بهره گیرند. یکی از اهداف دیرینه آن‌ها، فاصله‌انداختن میان رضاشاه دوم و طرفداران سلطنت مشروطه و سپس قرار دادن او، جدا از مقام قانونی و پیشینه سیاسی‌اش، در صف انبوهی از فعالان سیاسی جمهوری‌خواه و بی‌اثر کردن او بوده است.

بزرگ‌نمایی رفتار تند گروهی از هواداران سلطنت، از ترفندهای همیشگی این سیاست‌بازان بوده است. طرفدارانی که بیشترین هزینه‌ها را پرداخته‌اند و کمترین تریبون را داشته‌اند، بارها هنگام پاسخ به یاوه‌ها، متهم به تمامیت‌خواهی و فحاشی شده‌اند. این سیاست، با هدف ترور شخصیت سیاسی و فردی طرفداران سلطنت، سال‌هاست دنبال می‌شود.

همزمان، با سوءاستفاده از ساده‌لوحی برخی هواداران پادشاهی که به‌جای ساخت اقتدار برای آلترناتیو جمهوری اسلامی، به‌دنبال اتحاد بی‌قاعده با گروه‌های ناهمگون و متضاد سیاسی‌اند، تلاش شده از برافراشتن پرچم شیر و خورشید یا سر دادن شعار «جاوید شاه» جلوگیری شود. این ارزش‌های گفتمانی را به‌عنوان عامل تفرقه جا زده‌اند. با این‌همه، پایداری طرفداران سلطنت، سرانجام توانست این ایده سیاسی کارآمد را به مخالفانی که ریشه در ۵۷ دارند تحمیل و حتی به گفتمان غالب جامعه بدل کند.

سرکوب و کنارزدن این طیف وفادار، بی‌تردید جریان تغییر از یک حکومت بیگانه، مرتجع و ضدملی به یک حکومت آزموده و ملی را متوقف خواهد کرد. خاموش کردن صدای طرفداران پادشاهی، به هر بهانه‌ای، خطر اختلال در اقتدار رهبر آلترناتیو واقعی جمهوری اسلامی را در پی دارد و می‌تواند در دوره گذار، زمینه‌ساز مشکلات جدی شود. اقتدار سیاسی و نفوذ رضا پهلوی، تنها بر شخصیت قابل اعتماد او تکیه ندارد، بلکه بر سرمایه اجتماعی گسترده‌ای استوار است که حتی گروه‌های جمهوری‌خواه را به تمکین و همکاری واداشته است.

طرفداران شاهنشاهی مشروطه، تنها گروه سیاسی‌اند که به‌طور شفاف ایده، راهکار، روش حکمرانی، نهاد و نماینده مورد نظر خود را معرفی کرده‌اند؛ در حالی‌که دیگر گروه‌ها، به‌ویژه جمهوری‌خواهان، هیچ چارچوب مشخصی برای نظام مطلوب‌شان ارائه نکرده‌اند. به بیان دیگر، این مشروطه‌خواهان‌اند که، افزون بر دانستن آنچه نمی‌خواهند، دقیقاً می‌دانند چه می‌خواهند.

سرکوب و کنارزدن این طیف وفادار، بی‌تردید جریان تغییر از یک حکومت بیگانه، مرتجع و ضدملی به یک حکومت آزموده و ملی را متوقف خواهد کرد. خاموش کردن صدای طرفداران پادشاهی، به هر بهانه‌ای، خطر اختلال در اقتدار رهبر آلترناتیو واقعی جمهوری اسلامی را در پی دارد و می‌تواند در دوره گذار، زمینه‌ساز مشکلات جدی شود. اقتدار سیاسی و نفوذ رضا پهلوی، تنها بر شخصیت قابل اعتماد او تکیه ندارد، بلکه بر سرمایه اجتماعی گسترده‌ای استوار است که حتی گروه‌های جمهوری‌خواه را به تمکین و همکاری واداشته است.

در این شرایط حساس و سرنوشت‌ساز، طرفداران شاهنشاهی مشروطه و رضاشاه دوم نباید فریب این ترفندهای خطرناک را بخورند و پشت شاه را خالی کنند. باید بلندتر از گذشته، مطالبات خود را بیان کنند، اما در نقد و کنش، مراقب باشند به دام حقانیت‌زدایی و کاهش اقتدار شخص شاه نیفتند.

پاینده ایران
جاوید شاه

هومن یوسفی

فعال سیاسی، مشروطه خواه

پاسخی بگذارید