سرانجام قشر خاکستری و جنبش ملی در بزنگاه تاریخی ایران – هومن یوسفی

ارسال شده در: مقالات | 0

حمله نظامی اسراییل به جمهوری اسلامی و تحولات اخیر، فارغ از موافق یا مخالف بودن با این رخدادهای سیاسی و نظامی، تغییر محسوس و عمیقی را در فضای اجتماعی ایران رقم زده است؛ تغییری که می‌تواند انفعال را از قشر خاکستری جامعه بزداید و افق‌های تازه‌ای را پیش روی جنبش ملی بازپس‌گیری ایران باز کند.

سال‌ها بود که بخش بزرگی از این جامعه، آن قشر خاکستری که در لابه‌لای پرسش‌های بی‌پاسخ و تردیدهای بی‌انتها گرفتار آمده بود، از پذیرش بار مسئولیت و انتخاب راه درست سرباز زده بود. این قشر، در گیر و دار تردید، همواره پرسشی را تکرار می‌کرد که گویی مرثیه‌ای بر کنشگری سیاسی بود: «این‌ها بروند، چه کسی خواهد آمد؟» پرسشی که نه تنها یأس و ناامیدی را فریاد می‌زد، بلکه بار بی‌عملی را بر دوش جامعه سنگین‌تر می‌ساخت.

بدین‌سان، قشر خاکستری سال‌ها در ورطه تعلیق و تردید معلق ماند؛ نه در راه انتخاب آلترناتیو واقعی قدم گذاشت، نه کاملاً تسلیم بی‌عملی شد. این تعادل شکننده، همچون مردابی، جنبش پس گرفتن ایران را زمین‌گیر کرده و جامعه را در سرگردانی فرو برد.

در این میان، جریان دست ساز حکومتی اصلاحات نقشی به‌سزا ایفا کرد؛ جریانی که با وعده‌های تغییر تدریجی و در ظاهر نرم، قشر خاکستری را به دام انداخت. اصلاحات، راهکاری بود کم‌خطر اما مخرب، پلی میان انفعال و کنش که به این قشر توهم فعال سیاسی می‌داد و امتیاز آن  اجتناب از پذیرش مسئولیت انتخاب تغییر بنیادین بود. این جریان به‌نوعی بهانه‌ و راهکاری بود از طرف حکومت برای منفعل کردن جامعه و کرخت کردن ملت نسبت انتخاب واقعی.

در کنار این، تلاش شد تا تنها گزینه واقعی جایگزینی جمهوری اسلامی، ملی‌گرایان و پادشاهی‌خواهان را تخریب و به چهره‌هایی مخدوش و نامطلوب، بدون برنامه و سازماندهی بدل کنند. این استراتژی هم برای حفظ مشروعیت حکومت و جریان اصلاحات و هم برای توجیه انفعال سیاسی با شعار «اینها بروند چه کسی بیاید؟» به‌کار گرفته می‌شد؛ چرا که پذیرش یک آلترناتیو جدی، به معنی کنار گذاشتن بازی اصلاحات و قبول خطر و مسئولیت انتخاب تغییرات حقیقی و درست برای حکومت ضد ملی و ضد ایرانی بود.

بدین‌سان، قشر خاکستری سال‌ها در ورطه تعلیق و تردید معلق ماند؛ نه در راه انتخاب آلترناتیو واقعی قدم گذاشت، نه کاملاً تسلیم بی‌عملی شد. این تعادل شکننده، همچون مردابی، جنبش پس گرفتن ایران را زمین‌گیر کرده و جامعه را در سرگردانی فرو برد.

اما اکنون، با تغییر شرایط و فضای عمومی، ضعف مشهود حکومت ناشی از تلفات وارده از حملات اسراییل و سردرگمی در راس و سطح اول تصمیم گیری، امید به بقا و اصلاح جمهوری اسلامی رنگ باخته و قشر خاکستری، در برابر انتخابی اجتناب‌ناپذیر قرار گرفته است: نه‌تنها باید بگوید چه نمی‌خواهد، که باید با شجاعت تعیین کند چه می‌خواهد. و این گذار ناگزیر، می‌تواند اگر با درایت سازمانهای سیاسی و کنشگران فعال همراه شود، به فرصتی برای گشودن گره انفعال جامعه تبدیل شود.

زمانی افراد جامعه به کنشگران واقعی و نیروی پیشران یک جنبش ملی تبدیل می‌شوند که از پس تردید و انفعال، شهامت انتخاب را داوطلبانه به دست آورد؛ انتخابی که نه فقط لفظی، بلکه همراه با پذیرش مسئولیت و حرکت عملی برای تحقق آن باشد. جامعه ما، به‌رغم سال‌ها انکار و تعویق، امروز در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز ایستاده است.

زمانی افراد جامعه به کنشگران واقعی و نیروی پیشران یک جنبش ملی تبدیل می‌شوند که از پس تردید و انفعال، شهامت انتخاب را داوطلبانه به دست آورد؛ انتخابی که نه فقط لفظی، بلکه همراه با پذیرش مسئولیت و حرکت عملی برای تحقق آن باشد. جامعه ما، به‌رغم سال‌ها انکار و تعویق، امروز در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز ایستاده است.

اکنون وظیفه گروه‌های سیاسی مخالف رژیم آن است که به‌جای مشاجرات بی‌ثمر و جدال‌های فرساینده، که جز ریزش سرمایه اجتماعی گفتمان‌های مورد اقبال جامعه و گسترش ناامیدی، حاصل دیگری در پی نداشته، با نگاهی مسئولانه و آینده‌نگر، قشر خاکستری را به گام نهادن در مسیر انتخابی آگاهانه و پذیرش مسئولیت آن ترغیب کنند. فردای ایران در گرو آن است که اکثریت مردم، برای نجات میهن، در لحظه حساس تاریخ پای به میدان بگذارند؛ تا نه تنها ایران را از ورطه نابودی و فروپاشی برهانند، بلکه سرزمینی آزاد، آباد و یکپارچه برای فرزندان و نسل‌های آینده به میراث گذارند.

حمله بیگانه به خاک ایران، نه با خواست اپوزیسیون ملی‌گرا رقم خورد و نه مخالفت آنان در مقام بازدارنده عمل می‌کند. واقعیت آن است که تحولات ژئوپلیتیک مستقل از اراده داخلی و با منافع قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی پیش می‌رود و در نبود حکومت ملی آنچه به ارزانی به تاراج می‌رود منافع و ثرورت ملی ایرانیان است. در چنین شرایطی، تنها اقدام موثر و مسئولانه‌ای که می‌توان در جهت کاهش خسارات و صیانت از آینده ایران انجام داد، افزایش اقتدار اجتماعی و تثبیت موقعیت ایرانشهریار رضا پهلوی به‌عنوان رهبر انقلاب ملی است؛ جایگاهی که با پشتوانه گسترده مردمی می‌تواند تضاد و شکاف میان حکومت و ملت را در سطح بین‌المللی نمایان و تثبیت کند.

چنین حقانیتی، این امکان را فراهم می‌آورد که در تعامل با افکار عمومی جهانی و مراکز قدرت، از حملات کور و بی‌هدف به زیرساخت‌های غیرنظامی و حیاتی کشور جلوگیری شده و هم‌زمان زمینه برای استقرار یک نظام ملی و مردم‌سالار پس از فروپاشی رژیم کنونی مهیا گردد. اکنون بیش از هر زمان دیگر، این واقعیت آشکار شده که تعلل و تفرقه، هزینه‌ای سنگین برای ملت و آینده کشور در پی خواهد داشت؛ و فرصت‌های تاریخی اگر در زمان مقتضی به‌درستی بهره‌برداری نشوند، به تهدیدی علیه موجودیت و کیان ملی بدل خواهند شد.

در نهایت، باید به یاد داشت که تغییر واقعی زمانی محقق می‌شود که مردم صرفا به جای نگاه متوقعانه به شاهزاده رضا پهلوی برای انجام همه کارها، خود را صاحب اصلی سرنوشت خود بدانند و با گام‌های آگاهانه، مسئولانه و متحدانه و پیروی و اعتماد به رهبری ایشان جنبش پس گرفتن ایران و برقراری مجدد حکومت ملی را به پیروزی برسانند.

لحظه‌های سرنوشت‌ساز تاریخ، همیشه کوتاه و نادرند؛ اینک یکی از همان لحظه‌هاست که باید به گونه‌ای رقم زده شود که تاریخ درباره این نسل به نیکی سخن بگوید.

در چنین شرایط حساس و سرنوشت‌سازی، نقش رسانه‌ها و فضای مجازی بیش از پیش برجسته می‌شود. رسانه‌ها می‌توانند به‌مثابه پل ارتباطی میان فعالان سیاسی و قشر خاکستری جامعه عمل کنند، پل‌هایی که تردیدها را به پرسش‌های سازنده و سپس به کنش تبدیل می‌کنند. این رسانه‌ها باید فارغ از تعصبات و دودستگی‌ها، صداقت را سرلوحه کار خود قرار داده و به جای دامن زدن به شکاف‌ها، زمینه‌ساز اتحاد و همگرایی شوند.

فضای مجازی با قابلیت‌های بی‌نظیر خود، امکان تبادل نظر و آگاهی‌رسانی را به سرعت و در گستره‌ای وسیع فراهم آورده است. این فضا، اگرچه محل تنش‌ها و چالش‌های نوین نیز هست، اما از سوی دیگر می‌تواند کاتالیزوری باشد برای پدید آمدن جریانات نو و حرکت‌های مردمی، به شرط آنکه مخاطبان آن با هوشیاری، اطلاعات را از منابع معتبر بازشناسی کنند.

از سوی دیگر، تحولات بین‌المللی نیز زمینه‌های مساعد یا نامساعدی برای این گذار فراهم می‌آورد. همگرایی و همراهی نیروهای مخالف رژیم در یک جبهه یگانه به رهبری ایرانشهریار رضا پهلوی با توجه به شرایط جهانی، می‌تواند به تقویت جنبش در داخل کشور کمک کند. هوشمندی در تحلیل و بهره‌گیری از این شرایط، ضامن استمرار و موفقیت روند تغییر خواهد بود.

در نهایت، باید به یاد داشت که تغییر واقعی زمانی محقق می‌شود که مردم صرفا به جای نگاه متوقعانه به شاهزاده رضا پهلوی برای انجام همه کارها، خود را صاحب اصلی سرنوشت خود بدانند و با گام‌های آگاهانه، مسئولانه و متحدانه و پیروی و اعتماد به رهبری ایشان جنبش پس گرفتن ایران و برقراری مجدد حکومت ملی را به پیروزی برسانند.

هومن یوسفی

فعال سیاسی، مشروطه خواه

پاسخی بگذارید