سیاست‌ورزی و دیپلماسی؛ ضعف ساختاری مشروطه‌خواهان – هومن یوسفی

ارسال شده در: مقالات | 0

پس از برگزاری شایسته همایش «همکاری ملی برای پس گرفتن ایران» در مونیخ، همان‌طور که رضاشاه دوم در سخنرانی پایانی به آن اشاره کردند، «کتابچه دوران اضطرار» در وب‌سایت سازمان نوفدی منتشر شد و در دسترس علاقمندان به آزادی ایران قرار گرفت.

همان‌گونه که انتظار می‌رفت، انتقادات و پرسش‌های بسیاری درباره آن مطرح شد. بخشی از این نگرانی‌ها دقیق و قابل‌توجه بودند و بخشی دیگر شتاب‌زده یا ناشی از ابهام‌هایی در بیان اصول. با این‌حال، همان‌طور که ایرانشهریار و تیم تهیه‌کننده کتابچه تأکید کردند، این سند یک طرح اولیه است و طبیعی‌ست که پیشنهادها و نقدهای سازنده بتواند در بهبود آن موثر باشد.

در این یادداشت اما، تمرکزم بر نقدهای مشروطه‌خواهان است. پیش از آنکه جوالدوزی به دیگران بزنیم، شاید این‌بار سوزنی به جبهه خودمان بزنیم. امیدوارم این نقد درون‌گفتمانی، با ذهنی گشوده خوانده شود و بتواند تلنگری برای چاره‌جویی در برابر وضعیت سردرگم کنونی باشد.

پس از ۴۶ سال مبارزه برای بقا، مشروطه‌خواهان به نوعی خوگرفتگی با مبارزه صرف دچار شده‌اند. در حالی‌که امروز، با رشد گرایش عمومی به بازگشت به هویت ملی، ما علاوه بر کنشگران سیاسی و اجتماعی به سیاست‌ورزی و دیپلماسی نیز نیاز داریم. دو ضرورتی که در مرحله گذار و تثبیت تحول، حیاتی‌اند اما در حاشیه مانده‌اند.

پس از ۴۶ سال مبارزه برای بقا، مشروطه‌خواهان به نوعی خوگرفتگی با مبارزه صرف دچار شده‌اند. در حالی‌که امروز، با رشد گرایش عمومی به بازگشت به هویت ملی، ما علاوه بر کنشگران سیاسی و اجتماعی به سیاست‌ورزی و دیپلماسی نیز نیاز داریم. دو ضرورتی که در مرحله گذار و تثبیت تحول، حیاتی‌اند اما در حاشیه مانده‌اند. این در حالی‌ست که جریان ملی‌گرا، به‌ویژه مشروطه‌خواهان، نقشی کلیدی در پیشبرد گفتمان انقلاب ملی ایفا کرده‌اند؛ از پیروزی در جنگ روایت‌ها گرفته تا ایستادگی در برابر پروژه‌هایی چون «اتحاد همه با هم» یا «شورای همبستگی»، که با هدف تضعیف آلترناتیو واقعی طراحی شده بودند.

سال‌ها تلاش و مقاومت، نیروهای ملی را به کنشگرانی چیره‌دست بدل کرده است، آگاه در شناخت نیروهای نفوذی، خبره در افشاگری، مقاوم و پایدار در حفظ ارزش‌های ملی. اما این شیوه از کنش‌گری، هر چند موثر و افتخار آمیز بوده، به‌مرور به عادتی یک‌بعدی بدل شده که گاهی حتی به تخریب نیروهای خودی منجر شده است. ما هنوز همان‌گونه می‌جنگیم که در زمان اقلیت می‌جنگیدیم، بی‌آنکه متوجه تغییر جایگاهمان شده باشیم. هنوز گفتمان خود را در موقعیت اثبات‌گری می‌بینیم، در حالی‌که امروز دیگر در جایگاه یک جریان اصلی با پشتوانه اجتماعی گسترده هستیم.

در مقابل، نیروهایی که به‌تازگی به صفوف گفتمان براندازی شاهزاده رضا پهلوی پیوسته‌اند، بار این حافظه فرساینده را ندارند و با ذهنی آزاد و نگاهی راهبردی‌تر، خود را با سیاست‌های رهبری هماهنگ کرده‌اند. اگر ما، به‌عنوان نیروهای ملی، در این روند بازنگری نکنیم، ناخواسته به مانعی در برابر خودمان تبدیل خواهیم شد.

نمونه‌ای تاریخی از این نوع فرسایش را می‌توان در تجربه مجاهدین افغان دید. آن‌ها که زمانی در برابر اشغال شوروی مقاومت کرده بودند، پس از خروج دشمن، نتوانستند به حیات مدنی بازگردند. منظور من قیاس ما با آن گروه نیست که ارزشها و اصول کاملا متضاد داریم، اما هشدار در باب خطر شکل‌گیری ذهنیتی یک‌بعدی از مبارزه است. اگر مبارزه، هدف بماند، سازندگی و پیروزی فراموش می‌شود.

واقعیت این است که مشروطه‌خواهان برداشت درستی از جایگاه فعلی خویش در جنبش پس گرفتن ایران ندارند. پادشاهی‌خواهان همچنان در قالب اقلیت در حال اثبات خویش‌اند، در حالی‌که امروز به نیروی گفتمانی اصلی جامعه بدل شده‌ایم

واقعیت این است که مشروطه‌خواهان برداشت درستی از جایگاه فعلی خویش در جنبش پس گرفتن ایران ندارند. پادشاهی‌خواهان همچنان در قالب اقلیت در حال اثبات خویش‌اند، در حالی‌که امروز به نیروی گفتمانی اصلی جامعه بدل شده‌ایم. بر همین اساس، باید رفتار مبتنی بر بقا و اثبات‌گری را به کنشی در خور گفتمان غالب در جامعه و جبهه اکثریت تبدیل کرد. اکنون زمان گذار از منطق دفاعی به منطق تثبیت و نهادسازی است. اکنون نیازمند سیاست‌ورزانی هوشمند و میهن‌پرست هستیم که پیوند میان میدان و دیپلماسی را ممکن کنند.

انقلاب ملی اکنون دارای رهبری است برگزیده از سوی ملت و برآمده از گفتمان ملی که بخاطر جایگاه و مقام سیاسی-تاریخی خود، سرچشمه حقانیت و اعتبار برای دیگر گروه‌های سیاسی است. اوست که سنجه ملت است برای داوری میان خودی و دشمن. فرمانده‌ای که نه یک لشکر، بلکه ارتشی را برای پیروزی هدایت می‌کند. ارتشی که قلب سپاه آن را مشروطه‌خواهان شکل داده‌اند و وظیفه پاسداری از شاه را بر عهده دارند. اما این گارد جاویدان در حال حاضر از فرماندهان میانی آگاه و بازی‌خوان محروم است. کسانی که بتوانند خواست رهبر را در لحظه حساس ترجمه کنند و به عمل درآورند.

نقش رهبر انقلاب تنها فرماندهی در میدان نبرد نیست. دیپلماسی، جذب حمایت‌های بین‌المللی، فراهم‌کردن بستر ریزش نیرو از درون حاکمیت، و تقویت اعتبار بدیل ملی در سطح جهانی، بخشی از وظایف اوست؛ وظایفی که با درایت در حال انجام است.

با این حال، در بزنگاه‌های مهم، نشانه‌هایی از تقابل با رهبری، به‌ویژه در میان بخشی از مشروطه‌خواهان، دیده می‌شود. باید بپذیریم که در ساختار یک جنبش ملی، قرار نیست همه جزئیات در اختیار همه باشد. این نه نشانه بی‌برنامگی‌ست و نه بی‌اعتمادی، بلکه لازمه مدیریت پیچیده یک نبرد تمام‌عیار با حکومتی سرکوبگر است.

امروز، بیش از هر زمان، باید به تصمیمات رهبری که خود برگزیده‌ایم اعتماد و از آن پیروی کنیم. این همراهی، تنها راه افزایش اقتدار اجتماعی در برابر اقتدار سرکوبگر نظام است. متأسفانه بخشی از مشروطه‌خواهان، این اصل کلیدی را نادیده می‌گیرند. سیاست و میدان همیشه هم‌راستا نیستند، اما این تفاوت نباید موجب پراکندگی نظرات، تقابل با دیپلماسی، عدم پیروی و به شکاف میان راس و بدنه جنبش منجر شود.

امروز، بیش از هر زمان، باید به تصمیمات رهبری که خود برگزیده‌ایم اعتماد و از آن پیروی کنیم. این همراهی، تنها راه افزایش اقتدار اجتماعی در برابر اقتدار سرکوبگر نظام است. متأسفانه بخشی از مشروطه‌خواهان، این اصل کلیدی را نادیده می‌گیرند. سیاست و میدان همیشه هم‌راستا نیستند، اما این تفاوت نباید موجب پراکندگی نظرات، تقابل با دیپلماسی، عدم پیروی و به شکاف میان راس و بدنه جنبش منجر شود.

در میان خیزش ۱۴۰۱، با فشار رسانه‌ای شورای همبستگی از نیروهای نامتجانس شکل گرفت. این شورا که با هدف خنثی کردن تنها آلترناتیو واقعی جمهوری اسلامی شکل گرفته بود با مقاومت و پافشاری درست مشروطه‌خواهان بی‌اثر شد. کنشگران بی‌شماری به میدان آمدند تا از برلین تا لس‌انجلس را با پرچم ملی ایران و عکس پادشاهان پهلوی تسخیر و از رضاشاه دوم در مقابل هجمه قشون عجوج و معجوج ۵۷ی پاسداری کنند.

نتیجه این کنش دقیق، درست و پر هزینه تثبیت رهبری شخصی بود که یک ملت به او و گفتمانش اعتماد دارد. اینک این رهبر که با خواست و تقاضای ما این مسند را پذیرفته و با سیاست مدون، برنامه و راهکاری برای همگرایی گروه‌های سیاسی و همکاری ملی برای گذر از جمهوری اسلامی به میدان آمده است.

متاسفانه بدون توجه به این نکات، همان رفتار و واکنش میدانی که به شورای مخرب موسوم به همبستگی نشان دادیم را به برنامه‌ای که شاه مشروطه و رهبر انقلاب ملی ما ارائه داده است نشان می‌دهیم. اتخاذ همان رویکرد تقابلی گذشته، در این مرحله، نه‌تنها سازنده نیست که می‌تواند به معنای ستیز با ساختار وحدت‌یافته‌ای باشد که خود در ساختن آن نقش داشته‌ایم.

همین دست واکنش را در هنگامه حمله اسراییل به جمهوری اسلامی در خاک ایران شاهد بودیم. تلاش چند ساله رضاشاه دوم برای جلب نظر افکار عمومی بین‌المللی در تفاوت و تضاد میان ملت ایران و حکومت جمهوری اسلامی، برنامه‌ای آینده‌نگرانه و در راستای منافع ملی بود که با موفقیت انجام گرفت. تکرار این موضوع که این جنگ ملت ایران نیست، پیام دیپلماتیک به کشوری بود که می‌تواند ایران بی‌دفاع و گرفتار دست آخوندها را همچون غزه شخم بزند، تا با نگاهی بلند مدت به یک شریک استراتژیک مهم در آینده در مقابله با هژمونی اعراب منطقه به حداقل آسیب به ایران رضایت دهد. متاسفانه در این موضوع مهم نیز برخی از ملی‌گرایان ما دیپلماسی را با چوب شعار و شعارزدگی به حراج گذاشتند.

خاورمیانه آینده در حال شکل‌گیری است و در این آینده هیچگونه تقابل و یا عقیده اسراییل ستیزانه جایگاهی ندارد. در حالیکه سیاست حکم می‌کرد که آلترناتیو جمهوری اسلامی را به درستی عاری از این ویروس مخرب نشان دهیم، برخی کنشگران سیاسی بدون هیچ توان عملی برای دفاع و صرفا با شعارهای میهن‌پرستانه و گره زدن سرنوشت ایران با حماقت حکومت آخوند شیعه در تقابل با این سیاست دور اندیشانه درآمدند.

خاورمیانه آینده در حال شکل‌گیری است و در این آینده هیچگونه تقابل و یا عقیده اسراییل ستیزانه جایگاهی ندارد. در حالیکه سیاست حکم می‌کرد که آلترناتیو جمهوری اسلامی را به درستی عاری از این ویروس مخرب نشان دهیم، برخی کنشگران سیاسی بدون هیچ توان عملی برای دفاع و صرفا با شعارهای میهن‌پرستانه و گره زدن سرنوشت ایران با حماقت حکومت آخوند شیعه در تقابل با این سیاست دور اندیشانه درآمدند.

موضوع حمایت از حمله نظامی یا انتظار براندازی توسط اسراییل یا آمریکا نیست، نکته مهم جدا کردن سرنوشت ایران و ایرانیان از حکومتی ضد ملی است با چشم انداز بلند مدت است.

در نهایت باید تاکید کنم، اگر نتوانیم جایگاه خود را بازشناسیم، عملاً دستاوردها را تضعیف، و آینده ایران را به خطر می‌اندازیم. اشتباه ما نه از سر توطئه‌های بیرونی، بلکه از جنس درونی‌سازی نادرست نقش خود، عدم تفکیک میان کنشگر و سیاستمدار، و سردرگمی در قبال راهبردهای کلان رهبری است.

فردای پس از جمهوری اسلامی، عرصه رقابت با الیگارش‌های باقی‌مانده از رژیم پیشین خواهد بود؛ کسانی که دهه‌ها فرصت ساختار‌سازی داشته‌اند. اگر ما فاقد تشکیلات باشیم، اکثریت پراکنده، صحنه را به اقلیت سازمان‌یافته واگذار خواهد کرد.

بازگشت به مشروطه نه از دفترچه دوره اضطرار که توسط رای ملت اتفاق خواهد افتاد. ضامن عدالت و درستی همه‌پرسی‌های پس از جمهوری اسلامی مجری و ناظر آن رییس دولت گذار، وارث نهاد سلطنت مشروطه، رضاشاه دوم است. به او، برنامه و سیاست او اعتماد کنیم.

پاینده ایران

جاوید شاه

هومن یوسفی

فعال سیاسی، مشروطه خواه

پاسخی بگذارید