مقدمه
در حالیکه جهان در قرن بیستویکم به سوی آزادیهای فردی، توسعهی فناوری و ارتقای حقوق بشر پیش میرود، ملت ایران همچنان درگیر نبردی بیامان با چهار نیروی تاریک و همزمان است؛ نیروهایی که هرکدام بهتنهایی یک ملت را از پا درمیآورند و در کنار هم، یکی از سنگینترین نبردهای تمدنی تاریخ بشر را رقم زدهاند. این چهار نیروی ویرانگر عبارتاند از:
۱. تفتیش عقاید اسلامی
۲. بازماندههای ایدئولوژیک کمونیسم
۳. فاشیسم دینی در قالب ساداتسالاری و حزباللهیگری
۴. استعمار نوین غرب که چشم بر همهی این جنایات بسته است.
۱. تفتیش عقاید اسلامی: رهاییناپذیری از قرون وسطی
در غرب، رهایی از تفتیش عقاید کلیسا بیش از هزار سال به طول انجامید. اما ایران، درست در آغاز رنسانس خود در اواخر قرن بیستم، با انقلاب ۵۷ به دوران تفتیش عقاید مذهبی بازگردانده شد.
جمهوری اسلامی با دخالت تمامعیار در حوزههای خصوصی و عمومی، انسان ایرانی را در بند عقاید تحمیلی نگه داشته است:
▪ پوشش و سبک زندگی اجباری
▪ سرکوب آزادی بیان و اندیشه
▪ نظارت امنیتی بر رفتار، دین، مذهب و حتی احساسات
رژیمی که بهجای خدمت به مردم، وظیفهی خود را در کنترل ذهنها و زندگیها تعریف کرده، بیش از آنکه سیاسی باشد، یک ساختار ایدئولوژیک واپسگراست.
—
۲. میراث ناکام کمونیسم: فساد، فقر، و ایدئولوژی پوسیده
اگرچه اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده است، اما ساختار ایدئولوژیک جمهوری اسلامی همچنان عناصر اصلی اقتصاد کمونیستی را در خود حفظ کرده است:
▪ اقتصاد دولتی و شبهسوسیالیستی
▪ توزیع قدرت اقتصادی بر پایهی رانت، انحصار و وفاداری سیاسی
▪ دشمنی با طبقهی متوسط، سرمایهگذاری خصوصی و بازار آزاد
نتیجهی این تفکر، نه عدالت اجتماعی، بلکه فروپاشی طبقهی متوسط، گسترش فقر ساختاری، و اقتصادی در حال احتضار بوده است؛ اقتصادی مرده، زیر سایهی شعاری پوچ: «عدالت علوی».
—
۳. نازیسم دینی: ساداتسالاری و حزبالهیگری فاشیستی
آنچه در جمهوری اسلامی تحت عنوان «سید بودن» و «وفاداری ایدئولوژیک» تبلیغ میشود، در واقع بازتولید نژادپرستی مذهبی و فاشیسم سیاسی است:
▪ برتری نژادی و نسبی در قالب ساداتپرستی
▪ دستگاهی ایدئولوژیک که خود را «برگزیدگان خدا» میداند
▪ سرکوب سیستماتیک اقلیتها، زنان، و دگراندیشان
همانگونه که نازیسم در آلمان، ملت را به دو دستهی «خالص» و «نجس» تقسیم کرد، این ساختار نیز ملت را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم میکند؛ با تمام تبعیضها، رانتها و خشونتهای همراه.
—
۴. استعمار نوین غرب: سکوتی که شریک جرم است
اگر اروپا توانست با کمک ایالات متحده از شر فاشیسم، نازیسم و کمونیسم نجات یابد، ایران امروز نهتنها چنین حمایتی ندارد، بلکه قربانی بیعملی عامدانهی غرب است:
▪ ثروتهای غارتشدهی ملت ایران در بانکها و املاک لندن، تورنتو و دبی ذخیره میشود
▪ فرزندان مقامات جمهوری اسلامی در غرب آزادانه زندگی میکنند، در حالیکه جوانان ایرانی یا پشت میلههای زنداناند، یا در گورهای دستهجمعی، یا در غربت
▪ شرکتهای غربی با فروش فناوریهای نظارتی، در سرکوب مردم ایران نقش مستقیم دارند، اما همچنان خود را مدافع حقوق بشر مینامند
این سکوت، نه بیخبری بلکه همدستی در جنایت علیه بشریت است. نوعی استعمار نوین که با چهرهای متمدن، در واقع از استمرار جنایت، سود سیاسی و اقتصادی میبرد.
—
نتیجهگیری: ایران، جبههی نخست نبرد تمدن و ظلم
ملت ایران، تنها با یک حکومت داخلی نمیجنگد؛ بلکه با چهار نیروی بازمانده از تاریکترین ادوار تاریخی بشر روبهروست:
۱. تفتیش عقاید مذهبی – میراث قرون وسطی
۲. ایدئولوژی اقتصادی کمونیستی – یادگار جنگ سرد
۳. نژادپرستی دینی – نسخهی بومیشدهی نازیسم
۴. استعمار نوین غرب – وارث امپریالیسم مدرن
این، صرفاً یک بحران ملی نیست؛ بلکه نبردی جهانی برای بازپسگیری کرامت انسان از چنگال تاریکی تاریخی است.
و ایران، بهدرستی، جبههی نخست این نبرد تمدنی است.
پاسخی بگذارید