در میان تمامی راه حلها برای نجات ایران میباید با آگاهی و هوشیارانه درستترین و کم هزینهترین راه را انتخاب و با استفاده از تجربیات بشری الگوی مناسب وضعیت و شرایط ایران با توجه به ساختار اجتماعی، سنتها، اخلاقیات و تمایلات جامعه ساخت و برای جذب نیروی اجتماعی بیشتر ارائه داد. تغییر جمهوری اسلامی از چند طریق ممکن است، کودتا، حمله نظامی خارجی، فروپاشی و تغییر ساختار و یا براندازی حکومت از راه یک جنبش اجتماعی.
در میان این گزینهها فقط یک شیوه است که میتواند الگویی مناسب با با عاملیت ملت ایران و هدفمند و با برنامه نابودی جمهوری بربرها، دوران گذار، جلوگیری از خلا قدرت و برقراری یک حکومت ملی در اختیار ما قرار دهد و با به میدان آوردن افراد جامعه، سرنوشت آینده مملکت را به خود آنان سپرد. در میان تمام سناریوهای ممکن، فقط سرنگونی جمهوری اسلامی با یک جنبش اجتماعی ملی این شرایط و مطالبات را پوشش میدهد.
ما در جنبش مشروطه ایران توانستیم با الگوسازی مناسب برای ساخت یک گفتمان بر اساس تفکرات غرب و شرق بدون کپی و یا ترجمه ایدهها مانند آنچه چپ ترجمهای ایرانی استادانه در یک قرن گذشته انجام داده و با نگاهی بر جنبشهای اصلاح گرایانه در کشورهای همسایه خصوصا عثمانی مانند جنبش ترکان جوان و توجه به فرآیند و روند و نه ماهیت و اهداف آنها راه حلی کارساز و کارآمد برای بوجود آوردن بنیان یک حکومت مدرن بر اساس مفهوم دولت-ملت بسازیم.
ذکر این نکته اهمیت زیادی دارد که منظور از پیدا کردن الگوی کارساز این نیست که نمونهای موفق در تاریخ را انتخاب کرده و مو به مو آن را در ایران به اجرا بگذاریم. این تفکر و این روش نه تنها کارآمد نیست، بلکه اساسا باعث انحراف و ویرانی است. باید توجه کرد که جوامع بشری با هم تفاوت دارند، مطالبات مردمان هر سرزمین، سنتها و رسوم، ارزشها و اصول و نهایتا نیازهایی که باعث حرکت جمعی میشود در هیچ کجا کاملا یکسان نیست که یک نسخه را بتوان برای همه آنها بکار بست.
در دوران شکل گیری جنبش مشروطه که نهایتا به انقلاب مشروطه منتهی شد، روشنفکران و الیت جامعه با نگاهی به جریانات روشنفکری و کنشهای اجتماعی در امپراتوری روسیه و عثمانی و الهام گرفتن از جنبشهای اجتماعی اصلاح طلبانه در دوران عثمانی تلاش کردند جنبش اجتماعی را به عنوان ابزار بدون کپی کردن آنها در ایران به وجود آورند. نمونه دیگر الگو سازی درست، انتشار نشریات متعدد با هدف روشنگری و بیداری ذهنی جامعه ایران بود که نقش زیادی در شکل گرفتن جنبش مشروطه در ایران داشت. سرانجام سرکوب این جنبش، فساد و ناکارآمدی حکمرانان و بیعدالتی اجتماعی زمینه بروز انقلاب مشروطه را فراهم آورد و پیروزی آن نظام نوینی در ایران بوجود آورد و با آن که پیش از آن تجربه نشده بود اما ریشه در سنت و آیین حکمرانی ایرانی داشت.
الگوی جنبش اجتماعی با پیروزی انقلاب مشروطه کارآمدی خود را اثبات کرد ولی بعنوان یک روند توسعه گرا با پیروزی انقلاب متوقف نشد و در ادامه توانست از درون خود شهریاری وطنپرست و نظامی شهروندمدار بوجود آورد. این روند تا زمانی که جامعه دچار انحراف فکری و بیتفاوتی نسبت به حفظ دستاوردهای خود نشده بود به خوبی پیش رفت.
ما میتوانیم از همین روند تجربه شده با سابقه روشن و مثبت برای ساخت الگویی جدید بر اساس شرایط روز برای ارائه نقشه راهی در جهت نابودی جمهوری اسلامی و بازگشت به مسیر توسعه و شهریگری استفاده بهینه کنیم. برای انجام این مهم باید مفاهیم را به درستی طرح و مدلی منطبق با واقعیتها بوجود آورد تا بتواند با جلب اعتماد توان ساخت سرمایه اجتماعی لازم برای پیروزی یک جنبش اجتماعی در سطح ملی را داشته باشد.
انقلاب در معنای کلمه پیرو لغتنامه دهخدا به برگردیدن، واژگون شدن و برگشتن از کاری و حالی آورده شده است و در عرصه سیاسی به طور کلی به یک تغییر اساسی و اغلب سریع در ساختار سیاسی و اجتماعی یک جامعه اشاره دارد که معمولا به سرنگونی یا تغییر بنیادین سیستم سیاسی موجود و ارزشهای حاکم اغلب از طریق تحولات یا اصلاحات میانجامد.
هرچند انقلاب به سرعت روی میهد اما ناگهان پدیدار نمیشود بلکه از جنبشهای اجتماعی مختلف کوتاه یا بلند مدتی شکل میگیرد که بدون نتیجه سرکوب شدهاند. از درون همین جنبش یا جنبشهای اجتماعی و بر اساس مطالبات جامعه است که گفتمان یگانهای شکل گرفته، سرمایه اجتماعی میسازد و از بطن خود رهبری برآمده از ارزشها و اصول گفتمان خود را معرفی و روند انقلاب را شکل میدهد.
انقلاب در اشکال مختلف خود اغلب در پی پیروزی، نظامی جدیدی پدید آورده و ریخت و روش تجربه نشدهای از حکمرانی ایجاد کردهاند ولی در مقابل این جنبش دگرگون کننده به سمت روش تجربه نشده، جنبشهای احیاگرانه یا بازگشتی متعددی ثبت گردیده است که در پی نابسامانی، هرج و مرج و ناکارآمدی نظام جدید برآمده از انقلابها موفق شدند به آیین و سنت قبلی بازگشته و ثبات و آرامش را با برقرار سنت پیشین حکمرانی برقرار کنند. حجت کلاشی1 در مناظرهای با گروهی جمهوریخواه از طیفهای مختلف در پلتفرم کلاب هاوس به خوبی به این نوع تغییر ساختاری پرداخت و توضیحات قابل توجهای در پاسخ به راه حل مشروطه خواهان در گذر از جمهوری اسلامی و مزیتهای پادشاهی مشروطه نسبت به جمهوری در ایران ارائه کرد.
حال با این تعاریف و سوابق ساخت کارسازترین الگو و انتخاب کارآمدترین ابزار برای ما ایرانیان دشوار میگردد. از طرفی ما به دنبال دگرگونی ژرف در ارزشها، ساختار اجتماعی و نظام حاکم هستیم که معنا و راه حل آن جنبش انقلابی است، اما از دیگر سو بنابر تعریف کلاسیک از انقلاب ما در پی برقراری نظام جدید و تجربه نشده نیستیم، بلکه گفتمان غالب در جامعه و تنها آلترناتیو واقعی ملت ایران برای نظام ناکارآمد و فاسد برآمده از انقلاب ۵۷ بازگشت به نظام کارآزموده پیشین در قالب یک جنبش احیاگرانه و یا بازگشتی است. برای حل این مشکل میتوان با بررسی جزییات هر دو روش، مدلی از ترکیب ابزار و روندها بوجود آوریم که با شرایط و امکانات ایران امروز قابلیت پیاده سازی داشته و بیشترین بخت برای پیروزی را دارا باشد.
کلارنس کرین برینتون در کتاب «کالبد شکافی انقلاب»2 با مقایسه چهار انقلاب مهم تاریخی به دنبال تحلیل الگوها و فرآیندهای انقلاب انگلیس (۱۶۴۰)، انقلاب آمریکا (۱۷۷۰)، انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، و انقلاب روسیه (۱۹۱۷) با هدف شناسایی مراحل و ویژگیهای مشترک میان این انقلابها پرداخته است. برینتون در این کتاب ابتدا به شرایطی که منجر به انقلاب میشود میپردازد و نتیجه میگیرد که در تمام این انقلابها رژیمهای قدیمی با مشکلات اقتصادی، فساد سیاسی و احساس عمومی بیعدالتی و نابرابری همراه بودند و عدم ارتباط طبقه حاکم با نیازها و نارضایتی های مردم ارتباطی زمینه ساز بروز نارضایتی گسترده شده است.
بنظر وی در مرحله اول انقلاب، نارضایتی اولیه در میان مردم شروع به جوشیدن می کند که اغلب توسط روشنفکران و گروه های طبقه متوسط هدایت می شود. این مراحل اولیه معمولاً شامل اعتراضات، تشکیل گروه های مخالف و افزایش بی ثباتی سیاسی است. دولت ممکن است تلاش کند اصلاحات را اجرا کند، اما این اصلاحات معمولاً خیلی کم و دیر است. با شکست اصلاحات و سرکوب جنبشهای اصلاحی، جامعه وارد مرحله بحران یا «حکومت میانهروها» میگردد. با تکیه بر تحلیل برینتون و مقایسه شرایط امروز ایران میتوان به این نتیجه رسید که جامعه در وضعیت پیشا انقلاب قرار گرفته و انتظار بروز یک جنبش انقلابی دور از واقع نیست.
در این مرحله در ابتدا اصلاح طلبان میانه رو کنترل را به دست می گیرند. با این حال، ناتوانی آنها در برآوردن خواسته های جامعه منجر به خلا قدرت می شود که عناصر رادیکال تر آن را پر می کنند. مشخصه این مرحله تشدید درگیری، فروپاشی نهادهای قدیمی، و ظهور رهبری رادیکال است. پس از این دوره و با تشدید نارضایتی و سرکوب جنبش به دوره ترور و رادیکال شدن وارد شده به شدیدترین نقطه خود می رسد، جایی که رهبران افراطی زمام امور را در دست می گیرند و دوره ای از خشونت و سرکوب شدید و خونین به دنبال دارد. در این مرحله به عنوان مثال در انقلاب فرانسه، به رهبری شخصیت هایی مانند روبسپیر و در انقلاب روسیه، بلشویک ها تحت فرمان لنین کنترل را به دست میگیرند.
در نهایت، افراط در مرحله رادیکال منجر به واکنش «ترمیدوری» و متقابل می شود. رهبران رادیکال سرنگون می شوند یا به حاشیه رانده می شوند و یک دولت محافظه کارتر یا میانه رو اغلب جای آنها را می گیرد. این دوره پس از “واکنش ترمیدوری” 3در انقلاب فرانسه نامگذاری شده است که شاهد سقوط روبسپیر و پایان حکومت ترور بود.
در آخر دوره نهایی شامل تثبیت قدرت توسط یک رژیم جدید است که اغلب برخی از اصلاحات انقلاب را حفظ می کند اما رادیکال ترین جنبه های آن را رد می کند. جامعه تثبیت می شود و دولت جدید در وهله اول برای بازگرداندن نظم و رسیدگی به مسائلی که منجر به انقلاب شد، تلاش می کند.
در دیگر سو ایران توان و ظرفیت تجربه آزمایش یک نظام سیاسی جدید را ندارد و پس از شکست گفتمان اصلاحات حکومتی و تجربه تلخ از اعتماد به اپوزیسیون مصنوعی ساخته حکومت، اکثریت ملت ایران خواهان بازگشت به حکومت قانون، توسعه، رفاه و آزادی هستند و بر اساس تجربه زیسته و حافظه تاریخی خود نظام و ارزشهای حاکم پیش از انقلاب ارتجاعی ۵۷ را پاسخگوی همه مطالبات خود میدانند.
گفتمان غالب در جامعه آشکارا خواستار احیای نظام پیشین است و نمونههای زیادی از احیای سلطنت پس از یک انقلاب موفق اما با فرجام بد که به آشوب، ناامنی و نابسامانی رسیده و نهایتا برای برقراری مجدد امنیت و ثبات به سنت پیشین بازگشتند وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد.
از نمونههای بسیار مطرح احیای سلطنت در انگلستان در سال ۱۶۶۰ به دنبال فروپاشی کشورهای مشترک المنافع و حکومت الیور کرامول و پسرش ریچارد کرامول صورت گرفت. بیثباتی سیاسی و جناحگرایی دوره بینالسلطنه شرایطی را ایجاد کرد که بسیاری به دنبال بازگشت به شکلی باثباتتر و آشناتر بودند. چهره های کلیدی مانند ژنرال جورج مونک (George Monck) نقش مهمی در تسهیل احیای سلطنت ایفا کردند. پیش راندن نیروهای نظامی توسط ژنرال مونک از اسکاتلند به لندن و مذاکرات بعدی در تصمیم گیری برای بازگرداندن سلطنت موثر بود.
راهپیمایی مونک به لندن یکی از مهمترین رویدادهای در استرداد سلطنت انگلستان است. این اقدام مونک باعث بازگشت سلطنت و برقراری ثبات و نظم به کشور شد. این رویداد همچنین نقطه پایانی برای تجربه جمهوری در انگلستان بود و نقش مهمی در شکلگیری ساختار سیاسی آینده کشور به ویژه در مسیر حرکت به سوی یک سلطنت مشروطه ایفا کرد که در نهایت با انقلاب باشکوه ۱۶۸۸ به اوج رسید.
نمونه متاخر تاریخ معاصر، احیای سلطنت در اسپانیا به سال ۱۹۷۵ است. اسپانیا از قرن نوزدهم با بیثباتی مواجه بود و کشور دورههایی از جمهوری، دیکتاتوری و بازگشتهای مکرر سلطنت را تجربه کرد. در سال ۱۹۳۱، سلطنت آلفونسو سیزدهم با اعلام جمهوری دوم اسپانیا سقوط کرد. جمهوری دوم (۱۹۳۱-۱۹۳۹) با بیثباتیهای سیاسی و اجتماعی عمیقی مواجه بود که در نهایت به جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) میان نیروهای جمهوریخواه و نیروهای ملیگرای تحت رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو در گرفت و در نهایت به پیروزی نیروهای فرانکو ختم شد. اگرچه فرانکو جمهوری را منحل کرد، اما خود را پادشاه معرفی نکرد. بخاطر علاقه شدید او به سلطنت به عنوان تنها راه حل ملی برای استمرار ثبات و آرامش در دهه ۱۹۴۰ تصمیم گرفت که سلطنت را بعد از مرگش احیا کند. فرانکو نوه پسری آلفونسو سیزدهم، خوان کارلوس را به عنوان وارث سلطنت انتخاب و او را برای بهدستگیری قدرت آماده کرد.
پس از مرگ فرانسیسکو فرانکو در ۲۰ نوامبر ۱۹۷۵، خوان کارلوس اول طبق خواسته فرانکو به عنوان پادشاه اسپانیا معرفی شد. او در ۲۲ نوامبر ۱۹۷۵ به تخت سلطنت نشست و کشور را به سمت تحولات بزرگ سیاسی هدایت کرد.
در حالی که حمایت عمومی قابل توجهی از اصلاحات دموکراتیک و پایان رژیم فرانکوئیستی وجود داشت، احیای سلطنت نه با انقلاب و جنبش اجتماعی مستقیم و گسترده که یک تصمیم کاملا سیاسی بود و این گذار به دقت توسط نخبگان سیاسی با مذاکرات و اصلاحات مدیریت شد.
در هر دو مورد، احیای سلطنت در بریتانیا و اسپانیا عمدتاً نتیجه تصمیمات و مذاکرات سیاسی بود تا جنبشهای اجتماعی تودهای. احیای بریتانیا مستلزم مذاکرات و مانورهای سیاسی توسط چهرههای کلیدی مانند مونک و پارلمان کنوانسیون بود، در حالی که بازگشت سلطنت در اسپانیا انتقال قدرت از فرانکو به خوان کارلوس اول توسط رهبران سیاسی هدایت و اعمال شد. جنبشهای اجتماعی و افکار عمومی در شکلدهی زمینههای وسیعتر و نتایج نهایی نقش داشتند، اما احیای مستقیم توسط تغییرات سیاسی و تصمیمات نخبگان انجام شد.
از دیگر نمونههای احیای سلطنت میتوان به احیای سلطنت در فرانسه (۱۸۱۴-۱۸۱۵)، پرتغال (۱۶۴۰)، در ایتالیا (۱۸۱۴-۱۸۱۵)، در مجارستان (۱۹۲۰)، در نپال (۱۹۵۰-۱۹۵۱)، در یونان (۱۹۳۵) و پادشاهی هلند که پس از شکست ناپلئون و سقوط جمهوری باتاوی، به عنوان پادشاهی احیا شد. این انتقال توسط ویلیام اول نارنجی (ویلم اول) رهبری و به عنوان اولین پادشاه «پادشاهی متحده هلند» در سال ۱۸۱۵ و پس از کنگره وین به تاج و تخت بازگردانده شد. باید یادآوری کرد که در برخی از کشورها با وقوع انقلاب حکومتها به مجددا به جمهوری تغییر یافت.
نکته قابل تامل برای ساخت الگویی مناسب برای ایران، نقطه مشترک احیای سلطنت در کشورهای مختلف در عوامل موثر و نیروهای احیاگر است. در تمامی این نمونهها بخشی از میان صاحبان قدرت و حاکمان نظام نو بودند که بخاطر تمایلات ملی و میهن دوستی و برای برقراری ثبات و امنیت برخلاف علایق ایدئولوژیک خود درخواست و زمینه احیای سلطنت را ایجاد کردند. این افراد در نقش رهبر توانستند با همراه کردن جامعه و افکار عمومی، اقتدار لازم را برای اقناع و توفیق بر مخالفان را بدست آورند.
از مجموعه نکات برشمرده شده میتوان چنین نتیجه گرفت که ما برای احیای سلطنت نمی توانیم از انقلاب با الگوی چپ، با روش ترور، بمب گذاری، خرابکاری و جنگ داخلی استفاده کنیم. جریان ملی گرا در همه جای دنیا شیوه سازماندهی متفاوتی از جریانات چپ جهان وطنی دارد و در ایران نیز بعید بنظر میرسد که ما نیز توان سازماندهی و تشکیل نیروهای شبه نظامی برای جنگهای چریکی مقابل اوباش حکومت را داشته باشیم.
از دیگر سوی، تبهکاری، فساد سیستماتیک، مشکلات اقتصادی، فساد سیاسی، بیعدالتی و نارضایتی عمومی در تمامی ارکان اجتماع ناشی از ناکارآمدی نظام جمهوری به عنوان دستاورد مخرب اتحاد منحوس ارتجاع سرخ و سیاه زمینه بروز جنبشهای اجتماعی را بوجود آورده است و جامعه در آستانه ورود به مرحله انقلابی است.
برخلاف پروپاگاندای انقلابیون ۵۷ و استمرار طلبان حکومت فرقه تبهکار، گفتمان غالب در جامعه امروز احیای سلطنت پهلوی و بازگشت به هویت ملی و برقراری حکومت قانون با نظامی توسعهگراست بر اساس مبانی سکولاریسم و دموکراتیک. تنها گفتمانی که نهاد و رهبر و سابقه مشخص در حفظ تمامیت ارضی، توسعه و تجدد در چارچوب ارزشها و آیین ملی دارد گفتمان پادشاهی مشروطه و شهریاری رضا شاه دوم پهلوی است.
بنابراین به نظر نگارنده راه حل کارساز، تلفیق جنبش انقلابی با احیاگری است. برای بوجود آوردن نیرو و افرادی که بتوانند از راههای سیاسی هزینه بازگشت سلطنت را به حداقل برسانند باید با استفاده از شیوه ساخت سرمایه اجتماعی پیرامون گفتمان یگانه چاره ساز در یک جنبش انقلابی، چنان اقتدار اجتماعی برای پادشاه بوجود آوریم که توان شکست اقتدار نظامی و ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی را داشته و زمینه ساز ریزش نیروها و سرمایه اجتماعی حکومت و جذب آنان به سوی ایده بازگشت سلطنت گردد.
تاکید مکرر ایرانشهریار در مبارزات مدنی و خشونت پرهیز، پافشاری ایشان بر ارزشها و اصول ملی، رعایت قانون اساسی مشروطه و حفظ بیطرفی نسبت به جریانات سیاسی، اصرار بر ایجاد جوی برای تسهیل ریزش نیروهای حکومتی و جذب آنها توسط براندازان ملیگرا و تاکید ایشان بر عدم انفعال ملت ایران و اعمال اراده ملی در تعیین سرنوشت آینده خود با فعالیت موثر و مفید بر این مهم اشاره دارد که ایشان با هوشیاری جامعه را به سمتی هدایت میکنند که بتوان با حداقل هزینه ممکن از پس هیولای ۵۷ برآمده و با پیشگیری از خلا قدرت و تشکیل حکومت مافیایی جلوگیری گردد.
پیشتر همراه با اعضای انجمن انار در برنامهها و مقالات متعدد به توضیح انواع جنبشها، ساخت و اهمیت سرمایه و اقتدار اجتماعی، نقش و وظیفه شهروندان در جنبشها، مشابهات و تجربه کارآمد و موفق جنبش مشروطه ایران پرداختهایم که برای آگاهی بیشتر از این مفاهیم در همین وبسایت در دسترس علاقمندان قرار دارد.
پاینده ایران، جاوید شاه
ارجاعات و پیوندهای مربوط
از برآمدن گفتمان یگانه چارهساز تا پیروزی یک انقلاب؛ فرایند دشواری که نادیده گرفته شده – هومن یوسفی
جنبشهای اجتماعی – انواع جنبشها، عوامل تشکیل و رشد آنها
نیاز جنبش انقلاب ملی؛ نیروهای رادیکال، افراطی یا میانهرو؟ – هومن یوسفی
انقلاب مشروطه، رهیافت نجات ایران در گذشته و حال – هومن یوسفی
انقلاب ملی؛ وظیفه و مسئولیت شهروند سیاسی و نقش پادشاه – هومن یوسفی
چرا پادشاهی مشروطه مناسبترین روش حکومتی برای ایران است؟ – گفتگوی میلاد آقایی با جمشید چالنگی
جلسه ۳۹ گفتار آدینه ۶ سپتامبر ۲۰۲۴ – چاره میهن چیست؟ جنبشی برای خواستن یا شورشی برای نخواستنhttps://t.me/vaqayeh_etefaqieh/202
جلسه ۳۸ گفتار آدینه ۳۰ اوت ۲۰۲۴ – نیازهای جنبش برای ساخت اقتدار آلترناتیو.https://t.me/vaqayeh_etefaqieh/201
جلسه ۳۵ گفتار آدینه ۹ اوت ۲۰۲۴ – اقتدار آلترناتیو در باززیستی دولت ایرانی.https://t.me/vaqayeh_etefaqieh/198
گفتار آدینه ۲۶ آپریل ۲۰۲۴ – نفوذ، اقتدار، هژمونیhttps://t.me/vaqayeh_etefaqieh/172
گفتگوی این هفته ۲۹ مارس ۲۰۲۴؛ «کجای انقلاب ملی هستیم؟ امروز سازمان بسازیم یا اقتدار؟https://t.me/vaqayeh_etefaqieh/162
میلاد آقایی: راه پیروزی از ساختن اقتدار اجتماعی میگذرد.https://t.me/vaqayeh_etefaqieh/66
گفتار آدینه: رادیکال، بنیادگرا، فناتیک و میانهرو انقلاب ملی. بهترین شیوه رفتاری برای بیشترین پیروزی در جنبش اجتماعی چیست؟https://t.me/vaqayeh_etefaqieh/152
- گفتگوی انتقادی پیرامون پادشاهی مشروطه / حجت کلاشی و مهدی نصیری – اصلاح طلبان ↩︎
- The Anatomy of Revolution is a 1938 book by Crane Brinton outlining the “uniformities” of four major political revolutions: the English Revolution of the 1640s, the American, the French, and the Russian revolutions. Brinton notes how the revolutions followed a life-cycle from the Old Order to a moderate regime to a radical regime, to the Thermidorian reaction. The book has been called “classic, “famous” and a “watershed in the study of revolution”,[2] and has been influential enough to have inspired advice given to US President Jimmy Carter by his National Security Advisor Zbigniew Brzezinski during the Iranian Revolution. ↩︎
- واکنش ترمیدوری (Thermidorian Reaction) به رویدادها و تحولات سیاسی در تاریخ انقلاب فرانسه اشاره دارد که در ۹ ترمیدور سال دوم جمهوری (۲۷ ژوئیه ۱۷۹۴) رخ داد. در این رویداد، حکومت انقلابی فرانسه با رهبرانی مانند ماکسیمیلیان روبسپیر دچار تغییر شد. روبسپیر و دیگر رهبران رادیکال انقلاب پس از یک دوره وحشت، که طی آن اعدامها و سرکوبهای گستردهای صورت گرفت، خود قربانی شورش ضد انقلابی شدند و به گیوتین سپرده شدند. این رویداد به معنای پایان دورهی حکومت ترور و آغاز مرحلهای نسبتاً محافظهکارتر در انقلاب فرانسه است. به عبارت دیگر، “واکنش ترمیدوری” به عنوان نقطهای در انقلاب شناخته میشود که از تندرویها به سوی اعتدال و استقرار نسبی ثبات حرکت کرد. در کل، این اصطلاح در علوم سیاسی برای توصیف تغییرات مشابه در جریان انقلابها یا جنبشهای رادیکال دیگر نیز به کار میرود، زمانی که مرحلهی رادیکال با واکنشی معتدلتر جایگزین میشود. ↩︎
پاسخی بگذارید