مناقشه خاموش و خلا قدرت، دو خطر بزرگ در افق انقلاب ملی ایران – باربد بهداد

ارسال شده در: مقالات | 0

با گذشت 6 ماه از آخرین حرکت ملت ایران برای باز پس گیری حاکمیت ملی از شبهه دولت جمهوری اسلامی، گذار اپوزیسیون از دستاوردهای میدانی به سمت خواسته های بلند مدت به کندی پیش میرود. رسانه ها و بازیگران خارجی بیرحمانه بر طبل فرقه گرای، قوم گرایی و حکومت های شورایی می‌کوبند و در پی ایجاد یک سیستم درگیری درون کشوری در پس سقوط جمهوری اسلامی هستند. با درک مثال های تاریخی از دو روش “مناقشه خاموش” و “خلا قدرت” و گرویدن به گفتمان ملی-میهنی، آینده با ثباتی را در پیش خواهیم داشت.

مناقشه خاموش

در حیطه روابط بین الملل، مناقشه خاموش به شرایطی گفته میشود که یک درگیری نظامی به پایان رسیده ولی هیچگونه پیمان و قراردادی که وجه الضمان صلح آینده باشد را شامل نمیشود. ایجاد ” مناقشه خاموش” یکی از تکنیک های کاربردی دولت روسیه بعد از سقوط شوروی و در جهت بی ثبات کردن کشورهای اقماری همسایه بود که همچنان از این فاکتور در اوکراین ، مولداوی، گرجستان، و بسیاری از نواحی استفاده میکند. با در نظر گرفتن این مساله باهم نمونه های زیر را مرور میکنیم.

مولداوی و ترانس نیستریا

ترانس نیستریا منطقه ای  در نزدیکی مرز اوکراین و محصور درون کشور مولداوی است که زاییده جنگ ناتمام سال 1992 در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. درست یک سال پس از استقلال مولداوی در 1991 و عزم کشور بر ملی گرایی و برپایی دموکراسی به شیوه غرب، روسیه را برآن داشت که بحرانی درونی با تحریک ساکنان منطقه ترانس نیستریا ایجاد کند. جنگ بین مولداوی و ترانس نیستریا با 800 کشته به آتش بس و مناقشه خاموش انجامید و جامعه جهانی هم اکنون این شبهه دولت را به رسمیت نمیشناسند.

گرجستان و آبخاز و اوستیا

به مانند مولداوی، گرجستان و روسیه در پی سالها کشمکش سیاسی و درگیری های استقلال طلبانه در شمال گرجستان در سال 2008 به آتش بس رسیدند. اما این روند با حمله نیروهای روسی در دوران زمامداری مدودیف به اشغال اوستیا (منطقه ای در شمال گرجستان) انجامید. این منطقه به مانند تمام مناطق اشغالی توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته نشد.

مثال های فوق نمونه کوچکی از مناقشات خاموش است که تماما با تحریک اقوام نوعی برتری قومی- قبیله ای را بر یک دموکراسی شهروند مدار ترجیح میدهد. در تمام نمونه های مناقشه خاموش، انتخابات و احزاب نقش بسیار کمرنگی در دموکراسی دارند و زمامداری شبهه دولت شکل گرفته با در نظر گرفتن مصلحت روسیه و بر اساس رابطه با زمامدار کنونی شکل میگیرد. در پندار  زمامداران، فاشیسم قومی قبیله ای نماد استقلال ملی است و جامعه به دو طبقه هواداران و دشمنان تقسیم بندی شده اند. 

خلا قدرت

در علم سیاست واژه خلاقدرت پسامد شرایط یک دولت سقوط کرده بدون جانشین سیاسی است. خلا قدرت نمود بارزی در پس سقوط حکومت های اقتدارگرا دارد که نمونه های آن را در عراق و لیبی میتوان به وضوح مشاهده کرد.

عراق بعد از صدام

در مارچ 2003 دولت صدام در پی حملات دولت جورج دبلیو بوش سقوط کرد. پل برمر به عنوان نماینده دولت عراق در پس نبود احزاب سیاسی به بدترین (در طول تاریخ) تصمیم سیاسی دست زد و حزب بعث و ارتش عراق را منحل نمود. در نبود جایگزین حزبی و سیاسی درعراق ، القاعده و سرکوب شدگان قومی شیعی و کرد مسلح جایگزینِ ارتشِ در-دل-مخالف صدام شدند.

با در نظر گرفتن این دو خطر پیش رو، گفتمان ایران ستیزی تلاش بسیاری بر انحراف حرکت ملی ایرانیان به سمت درگیری های قومی و ایجاد خلا قدرت در فردای جمهوری اسلامی دارند. امید است تا با اتکا به میهن دوستی و تشخیص گفتمان هدفمند، ناخالصی ها از میان چهره های ملی زدوده شوند. این غربالگری ملی با تکیه به تاریخ و خطرات پیش رو میتواند چراغ راه آیندگان این انقلاب باشد.

پاسخی بگذارید