در خطبهای که برای همیشه در تاریخ سیاسی ایران ثبت شد، علیاکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی، از چهرههای شاخص جمهوری اسلامی، جملهای بر زبان راند که جوهرهی تفکر امنیتی حاکمیت را در مورد توازن قوا و مسئلهی اسراییل برملا کرد:
«اگر اسراییل یک بمب اتم به ما بزند، فوقش چند صد هزار نفر ممکن است کشته شوند. اما اگر ما یک بمب اتم به اسراییل بزنیم، اسراییل نابود میشود!» این جمله نهتنها بازتاب دهندهی سادهانگاری در تحلیل قدرت نظامی و ژئوپلیتیک است، بلکه نشاندهندهی یک رویکرد خطرناک، غیرمسئولانه و ویرانگر در دستگاه تصمیمگیری جمهوری اسلامی است.
توازنی که در آن «عرض ۱۸ کیلومتری اسراییل» به عنوان مبنای نابودی کامل یک کشور در نظر گرفته میشود، در واقع توازنی خیالی است که بر روی توهمات کودکانهی قدرت بنا شده است، نه واقعیتهای جهان امروز. درک جمهوری اسلامی از قدرت، همچنان در محدودهی جنگهای کلاسیک و نقشهکشی دوران قاجار متوقف مانده است.
اینکه اسراییل کشور کوچکی با عرض جغرافیایی محدود است، به معنای آسیبپذیری کامل آن نیست. اسراییل، با پشتوانهای بینظیر از لحاظ تکنولوژی، ظرفیت بازدارندگی بالا، حمایتهای بینالمللی، و مهمتر از همه، انسجام ملی و نهادهای کارآمد، حتی در بدترین سناریوهای ممکن میتواند خود را بازیابی کند. جنگ یوم کیپور، جنگ ۳۳ روزه، و بحرانهای متعدد دیگر نشان دادند که اسراییل در مواجهه با تهدیدات واقعی، نه تنها فرو نمیپاشد، بلکه منسجمتر از قبل به میدان بازمیگردد.
در طرف مقابل، ایران با اقتصادی وابسته به صادرات نفت خام، زیرساختهایی فرسوده، بیاعتمادی اجتماعی، و حکومتی بیپشتوانه در سطح بینالملل، حتی بدون جنگ نیز با بحرانهای عمیق اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی دستوپنجه نرم میکند. حملهای هستهای به ایران، با توجه به تمرکز جمعیتی بالا، نبود آمادگی زیرساختی، ضعف مدیریت بحران، و ناکارآمدی کلی حاکمیت، به معنای فروپاشی تمدنی خواهد بود. نه تنها میلیونها نفر کشته میشوند، بلکه کشور به شرایط قبل از صنعتی شدن و حتی به تعبیری “غارنشینی” بازمیگردد؛ بیدولت، بیساختار، بیآینده.
نکتهی طنز آمیز و تلخ ماجرا آنجاست که حتی اگر فرض کنیم اسراییل دچار آسیب گسترده شود، باز هم منابع بازسازی آن – در چارچوب معادلات جهانی – از جیب کشورهایی مانند ایران تأمین خواهد شد. جمهوری اسلامی، با سیاستهای ماجراجویانه، تحریمآفرین و ویرانگر خود، میلیاردها دلار از منابع کشور را طی دههها در راه گروههای نیابتی و پروژههای ضدامنیتی خرج کرده و زمینهی بهرهبرداری دیگران از منابع ملی ما را فراهم کرده است.
در حالی که مردم ایران با کمبود دارو، تورم افسار گسیخته، و سقوط کیفیت زندگی مواجهند، هزینهی ماجراجوییهای نظام، در عمل به حساب مردم نوشته میشود. آنچه رفسنجانی گفت، تنها یک جمله نسنجیده نبود؛ بلکه فشردهای از یک نگاه نابخردانه به سیاست، امنیت، و شأن ملت ایران بود. تفکری که ایران را ابزاری برای یک پروژهی آخرالزمانی میبیند، نه خانهای برای فرزندانش. در این روایت، جان انسانها بیارزش است، تمدن ایرانی ابزار معامله است، و بمب اتم نه کابوسی که باید از آن گریخت، بلکه فانتزی کودکانهای است که با آن خیال برتری دارند. زمان آن رسیده که این تفکر شکستخورده را به موزهی تاریک تاریخ بسپاریم و واقعگرایی، احترام به جان انسانها و منافع ملی را تا دیر نشده است جایگزین آن کنیم.
پاسخی بگذارید