در نقش و تاثیر اهالی یک کشور در سیاست و هدایت کشور فارغ از تمایل و یا خواسته شخصی آنان جای شک و تردیدی نیست، آنچه متغیر است میزان دخالت و نوع تاثیر گذاری افراد جامعه است که بنابر شرایط کاهش و یا افزایش پیدا میکند. حتی کسانی که مدعی هستند از سیاست بیزارند و دوری میکنند، انفعال آنان خودش نوعی کنش سیاسی است و در نفع یا ضرر گروهی در سیاست تاثیر خواهد داشت. در یک کشور دموکراتیک در هنگامه انتخابات میزان مشارکت عمومی در سیاست بشدت افزایش مییابد و بطور مستقیم بر رویدادهای سیاسی تاثیر میگذارد و برعکس پس از آن به پیگیری رویدادها و مطالبه خواستهها کاهش پیدا میکند.
اما زمانی که یک کشور در بحرانی بزرگ گرفتار آمده و نیاز به حضور حداکثری جامعه وجود دارد شرایط متفاوت است و مشارکت حداکثری افراد یک وظیفه شهروندی است. لزوم بسیج عمومی در عرصه سیاسی- اجتماعی به معنی حضور، فعالیت و درگیر شدن بخش بزرگی از شهروندانی است که در سیاست سررشته چندانی نداشته و میزان و شیوه قضاوت و انتخاب آنان برای جهت گیری و یا انتخاب مسیر بیشتر از آنکه بر پایه آگاهی و دوراندیشی سیاسی باشد بر هیجانات و تبلیغات گروههای سیاسی قرار میگیرد.
ما ایرانیان در دوران سرنوشت سازی برای ایران و آینده آن قرار داریم و بحرانی سهمگین وجود و ادامه حیات کشور تاریخی و غنی ما را با مخاطرات ژرف و مهلکی روبرو کرده است. در این شرایط و برای عبور از این بحران به حضور و فعالیت حداکثری جامعه نیاز است. هر کنشی حتی شخصیترین و خصوصیترین رفتارها و افکار در شرایط حال حاضر ایران به سیاست ختم میشود. هر مطالبهای هرچند ساده و پیش پا افتاده راه حل سیاسی دارد و در این هنگامه است که حضور گسترده و فعال ایرانیان در عرصه سیاست نه یک انتخاب که وظیفه ملی و میهنی است و شامل همه شهروندان میگردد.
اما برای اینکه «بخشی از راه حل باشیم و نه بخشی از مشکل» همه ما ایرانیان باید به این درک رسیده و بر این اصل توافق کنیم که وظیفه شهروندی همواره با مسئولیت همراه است خصوصا زمانی که سرنوشت میلیونها انسان و یک کشور در میان باشد. فعالیت در عرصه سیاسی و اجتماع بدون داشتن آگاهی که باید بنیان و سنجه قضاوت و سوگیریهای افراد باشد هر فعالی را حتی با بهترین نیات و اهداف به «بخشی از مشکل» تبدیل میکند. کنشگر سیاسی که با احساس وظیفه شهروندی وارد این عرصه پر فراز و نشیب گشته باید پذیرای مسئولیت رفتار و انتخابات خود نیز باشد.
بعنوان یک فعال سیاسی و برای آنکه «بخشی از راه حل» باشیم، حداقلی از دانش سیاسی و علوم اجتماعی را باید آموخته و به خوبی درک نماییم. بدون دانستن مقدمات لازم یا خود به گرهای بر سیاست ایران خواهیم بود و یا مانند گروهی از بیمایگان سیاسی که بخاطر عدم توانایی در گزینش و جهت گیری همچون بادنماها بر فراز برجها با هر وزش بادی جهت عوض خواهیم کرد. یکی از مهمترین اصول در کنشگری انتخاب گفتمان است تا با پایبندی به اصول آن در چارچوب ارزشهای مشخص شده، شفاف و هدفمند فعالیت کرد. باید پذیرفت که در قبال این انتخاب مسئولیت حفظ ارزشها و اهداف بر شانه کنشگر قرار میگیرد.
این اولین قدم، تکلیف بسیاری از سنجههای لازم برای جهت گیریها و موضع گیریها را روشن کرده نقشه راهی هرچند دشوار اما خوانا و هدفمند در اختیار کنشگر میگذارد. فعال سیاسی پادشاهی خواه با انتخاب گفتمان مشروطه وظیفهاش حفظ ارزشهای مشروطه، پاسداری از نهاد پادشاهی، پیروی از پادشاه مشروطه و پیشبرد اهداف این گفتمان است و باید درک نماید فعالیتش بر اساس این وظایف سنجیده و قضاوت خواهند شد.
یک پادشاهی خواه وظیفه و مسئولیتی در همگرایی دیگر گفتمانها و یا ایجاد انسجام و پیشروی دیگر ایدههای سیاسی ندارد. در همین راستا سازمانها و نهادهای مختلفی که در چارچوب گفتمان مشروطه شکل گرفته و فعالیت میکنند ابتدا موظف هستند تا بر گسترش و توسعه سرمایه اجتماعی درون گفتمانی (Bonding Social Capital) همت کرده و سپس بر اساس وزن اجتماعی خود اقدام به ساخت پل (Bridging Social Capital) میان سرمایه اجتماعی و روابط با دیگر گفتمانها اقدام کنند. در شرایطی که گفتمان غالب در جامعه در قالب یک جنبش انقلابی در حال تکامل و پیشرفت ساختاری و ساخت سازمان و تشکیلات است، ورود و فعالیت گروههایی که وانمود میکنند فرا گفتمانی عمل کرده و تلاش میکنند تا همه را کنار همدیگر بچسبانند مضر و مخرب هستند. این گروهها و افراد با کمرنگ کردن مرزها میان ارزشها و ایدهها باعث سردرگمی و آشوب میان بخش ناآگاه بدنه جنبش انقلابی شده و ساخت سازمان و تشکیلات در بین مشروطه خواهان را مختل میکنند.
یکی از ضد ارزشهای حاکم بر ایران، کمکهای بی انتهای جمهوری بربرهای ۵۷ به گروههای تروریستی است در حالیکه نسبت به تامین حداقلهای مورد نیاز ملت ایران بیاهمیت است. اگر با این ضد ارزش مخالف هستید باید بپذیرید که تلاش و کنش سیاسی شما ابتدا باید مطلوب گفتمان سیاسی انتخابی شما باشد. ارزش دیگری که در گفتمان مشروطه باعث برتری این ایده بر دیگر ایدههای سیاسی است و موجب توفیق و اقبال عمومی آن گشته داشتن نهادی فرا حزبی و ملی است. نهاد پادشاهی و شخص پادشاه فراتر از موضع گیریهای سیاسی است و به مانند چتری بر سر همه گفتمانها و ایدههای سیاسی گسترده است. برای پادشاه همه ایرانیان فارغ از تیره و طایفه، زبان و مذهب، عقیده و باور، یکسان و برابر در مقابل قانون هستند.
درک این جایگاه برای فعالین سیاسی اهمیت حیاتی دارد و باید این مفهوم و تاثیرات آن بر وظایف شهروندی به درستی درک گردد. عدم فهم درست کارکرد نهاد پادشاهی و ارتباط آن با وظایف شهروند و کنشگر سیاسی زمینه سواستفاده و تشویش درون و میان گفتمانی را ایجاد و باعث سردرگمی عمومی میگردد. برای روشن شدن این نکته به تحلیل و توضیح چند نمونه میپردازم. هنگامی که پادشاه برای درگذشت ادیب و یا در حمایت از نجات کنشگری حتی از مخالفان خود پیامی صادر میکنند ناشی از مقام و جایگاه ملی این نهاد است و ربطی به موافقت یا مخالفت با عقیده سیاسی آن شخص ندارد. مانند پیامی که ایرانشهریار گرامی برای درگذشت نادره افشاری و یا فرامرز اصلانی صادر کردند. و یا حمایت ایرانشهریار از توماج صالحی در برابر خبر حکم اعدام توسط جمهوری اسلامی.
زمانی که پادشاه برای نزدیک کردن عقاید سیاسی و کاهش شکاف میان ایدههای مختلف سیاسی اقدام میکند، برای یکدست کردن افکار جامعه نیست. وظیفه پادشاه حفظ همبستگی ملی و کاهش اختلاف میان افکار سیاسی مختلف و حتی متضاد است تا از گسستگی اجتماعی جلوگیری کنند. همه افراد جامعه فرزندان پادشاه و ملکه هستند حتی شرورترین و مضرترین آنان. هنگامی که ایرانشهریار قبول کردند تا در کنار افراد ضد ملی که از میان گفتمانهای مخرب ۵۷ی سربرآورده بودند قرار بگیرند، برای حقانیت دادن به عقاید و اهداف آنها نبود. تلاش ایشان جلوگیری از به تباهی رفتن بیش از بیش آنها بود. سرگردانی و حیرانی سیاسی، شهوت شهرت و مقام ، تمامیت خواهی و نداشتن بضاعت سیاسی-اجتماعی طیفهای مختلف جمهوریخواه بود که باعث عدم موفقیت شورای همبستگی شد نه صرفا مخالفت مشروطه خواهان.
حمایت و همدردی و کنش پادشاه در سطح ملی را نباید با وظایف و مسئولیت شهروندان اختلاط کرد و یکسان نمود. پیام حمایت و یا اعلامیه همدردی با افراد و یا تشکیل جلسات مختلف با گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی نشانه تایید و تکذیب آنها نیست و برای شهروند سیاسی فرمان بسیج عمومی برای پیروی و کمرنگ کردن مرزها و فراموش کردن سابقه افراد نباید تلقی شود.
از اصول اخلاقی مشروطه اعتراض به احکام ناعادلانه و جنایتکارانه جمهوری فرقه تبهکار است و در عین حال پیروی و ایستادگی بر ارزشها و قوانین گفتمان سیاسی که انتخاب کرده ایم هم در دایره اصول اخلاقی است. وقتی ایرانشهریار با حزب یا گروهی از جامعه در جلسهای شرکت کرده و طبق توصیههای مکرر خود مبنی بر فعالیتهای نهاد محور، آنها را تشویق به ادامه کار در راستای منافع ملی مینمایند به معنی حمایت از یک ایده خاص و معنی آن تعطیل کردن بقیه سازمانها و پیروی از یک حزب یا ایده مطرح شده توسط آنها نیست.
کنار هم قرار دادن وظایف و مسئولیتهای پادشاه و شهروندان در عرصه سیاسی و درک درست از این موضوعات کمک میکند تا گروهها و سازمانهایی که به قصد دزدی از حقانیت نهاد پادشاهی به ایرانشهریار نزدیک میشوند و تلاش میکنند تا اعتبار نداشته خود را با خرج کردن از اعتبار پادشاه بدست آوردند شناسایی و قضاوت و موضع گیری درستی داشته باشیم. با همین آگاهی میتوانیم افرادی که پشت نام پادشاه و یا پیامهای ایشان سنگر میگیرند تا ایده و اندیشه مخربی را به افکار عمومی بفروشند شناخته و از نفوذ آنها میان گفتمان مشروطه جلوگیری کنیم. با همین دانش اولیه و پایه، میتوانیم درک کنیم که پیام حمایت از امثال توماج صالحی یک پیام اخلاقی است و نه سیاسی و باعث سفید شویی و پاک شدن سابقه و مواضع او نمیشود. برداشت درست از این پیام میتواند از تلاطم و اختلاف میان طرفداران پادشاهی و ایجاد دو دستگی که هدف حامیان جمهوری ۵۷ی است جلوگیری کند.
ما طرفدارن گفتمان مشروطه وظیفه داریم از ارزشهای و اصول ملی، از سلطنت و پادشاه حمایت و پاسداری کنیم. اگر اعتقاد داریم این ایده همان «گفتمان یگانه چاره ساز» است باید برای این عقیده جانفشانی و فداکاری کنیم. ما باید تمام تلاشمان در پیشبرد انقلاب ملی باشد و در این مرحله از جنبش باید بر ساخت ساختار و سازمان با تاسیس و تشکیل انجمنها و سازمانهای مختلف و متنوع در چارچوب گفتمان مشروطه همت و مشارکت کنیم. همانطور که ایرانشهریار بارها تاکید کردهاند «وظیفه حمایت و حفظ سلطنت بر عهده طرفدارن این گفتمان است نه پادشاه» باید هدف و دغدغه ما گسترش سرمایه اجتماعی گفتمان مشروطه، ایجاد و توسعه اقتدار اجتماعی رهبر گفتمان که شخص رضاشاه دوم هستند باشد. انجام این وظایف منافاتی با مواضع و سیاستهای ملی و پیروی از پادشاه ندارد.
بعنوان یک پادشاهی خواه، تلاش و هدف من بازگشت پادشاهی به ایران و قرار گرفتن مجدد میهنم بر مسیر توسعه و تمدن و شهریگری است، برای من بقای گفتمان ورشکسته جمهوری طلبی در ایران اهمیتی ندارد و همه نهادها و اندیشههای این اردوگاه سیاسی را در ضدیت با ارزشهای ملی، همبستگی ملت و یکپارچگی سرزمینم میدانم. در عین حال طبق فرمان پادشاه مقید به انتخاب نوع حکومت آینده با رای ملت ایران هستم و این انتخاب را صرفا نه در یک روز و یک رفراندوم بعد از براندازی حکومت جمهوری که یک فرآیند مبارزاتی از آغاز حکومت بربرهای ۵۷ی میدانم که با پیروزی انقلاب ملی به نتیجه خواهد رسید.
پاسخی بگذارید