با وجودی که ظاهرا جریانات و چهرههای متفاوتی در عرصه سیاسی ایران فعال هستند اما بطور کل فقط دو جریان اصلی در دو ابرگفتمان مقابل هم قرار دارند. بیش از یک قرن است که تقابل این دو جبهه متضاد را در شکلهای متفاوت شاهد هستیم و هر یک در برههای از زمان توانستهاند با شکست جبهه مقابل صاحب بخت و قدرت گردند.
جدا شدن بخشهایی از ایران در دوران قاجار خصوصا آذربایجان باعث ایجاد پلی برای ورود تفکرات روس به ایران شد و از همان زمان که اولین دانش آموختگان و مسافران فرنگ به ایران بازگشتند شالوده دو گفتمان متضاد ساخته شد. روشنفکرانی سکولار چون فتحعلی آخوندزاده که بسیاری او را احیاگر ناسیونالیسم ایرانی* میدانند در زمره افرادی است که بنیان جنبش مشروطه را فراهم کردند. دههها بعد انقلابیون مشروطهخواه با پشتوانه فکری و نظری چنین روشنفکرانی توانستند تجدد را که بر اساس سنت حکمرانی و فرهنگ ایرانی تعریف شده بود به ثمر رسانده و در عرصه سیاسی-اجتماعی ایران جاری نمایند. این گفتمان ظرفیت آن را داشت تا شخصی میهنپرست و ملیگرا چون رضاشاه بزرگ را به قدرت رساند تا ایران را از خاکستر قاجار برآورده و با تاسیس زیرساختها و تامین امنیت و آموزش و به میان آوردن زنان به جامعه زمینه انقلاب سفید، تغییر نظام ارباب و رعیتی به شهروندی و توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در دوران شاهنشاه آریامهر را مهیا نماید.
تغییراتی که زنانی در آنها نقش بسیار داشتند که توسط رضاشاه بزرگ به جامعه بازگردانده شده بودند. نتیجه گفتمان ملیگرایی که بر بنیان ارزشها و اصول ملی-میهنی شکل گرفت تجربه موفقی بود که در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است. تبلور این گفتمان را در بازپس گرفتن حق حاکمیت از سلطان قجر، نسخ سلسله ضد ایرانی قاجار و به سلطنت رسیدن رضاشاه بزرگ توسط مجلس شورای ملی و تصویب اصول انقلاب شاه و ملت میتوان به خوبی دید.
همزمان با برآمدن روشنفکران ملیگرا، ایران شاهد شکل گیری گفتمان دیگری بود که با فرهنگ و سنت ایرانی سنخیتی نداشت و بر پایه رویاهای ایدئولوژیکی بیگانگان در حال تولد بود. فرقه کمونیست ایران و افرادی مانند حیدرخان عمواوغلی با کمک خط ارتباطی میان باکو و سایر سرزمینهای از دست رفته در حال کاشت تخمی بودند که محصول آن در انقلاب بربرهای ۵۷ی برداشت شد. گفتمانی ضد ایرانی و برای نابودی فرهنگ و تمدن ایرانزمین. این دو ابر گفتمان متضاد در ستیزی تاریخی اینک به نبرد نهایی نزدیک شدهاند. ایران چه در دورانی که گفتمان ملی قدرت را در اختیار داشت و چه در این چهار دهه گذشته زخمهای عمیقی از تفکرات و طرفداران ضد ایرانی خورده و امروز خستهتر از آن است که توان ادامه حیات تحت حکومتی غیر ملی را حتی با شکل و شمایل دیگر دوام آورد.
«جمهوری» تنها دستاورد انقلابیون ۵۷ و در مجموع گفتمان ضد ایرانی است که پس از چند تجربه اسفناک در گیلان توسط کوچک جنگلی، در آذربایجان توسط پیشهوری و در مهاباد توسط قاضی محمد، توانست حاکمیت و حکومت را به کل قبضه و ایران را به فلاکت بنشاند. این یگانه دستاورد شوم توسط تمامی طیفهای جمهوری طلب بزرگ داشته شده و در تمامی این چهار دهه گذشته حتی با وجود طرد از حکومت در حفظ آن از هیچ کوششی دریغ نکردند.
آنچنان که امروز با برآمدن مجدد گفتمان ملی شاهد همبستگی میان فرقههای به ظاهر دشمن اما در بنیان همگرا در مقابل ملیگرایان هستیم. بار دیگر اتحاد شوم سرخ و سیاه برای حفظ «جمهوری» بعد از چهل سال زد و خورد بر سر غنایم در حال شکل گیری است. در حالیکه ملیگرایان خواستار بازپس گرفتن حاکمیت ملی و برقراری حکومت ملی و انقلابی ژرف در ارزشها و اصول حاکم هستند، فرقهها و افراد وابسته به گفتمان ضد ایرانی در پی حفظ «جمهوری» تلاش میکنند تا با عوام فریبی انقلاب را به یک جنبش اصلاحی تقلیل داده و با انحراف جریان انقلابی آن را مستهلک کرده و شکست دهند. در چند مقاله جداگانه درباره انواع جنبشها، شیوه پیشبرد و پیروزی جنبشها، نیروهای مورد نیاز هر نوع از جنبش و سرمایه اجتماعی آنها توضیح دادهام اما آنچه هدف این یادداشت است ارايه تحلیلی است تا شناسایی «کسانی که بخشی از مشکل هستند» را فراتر از افشاگریها و زد و خوردهای درون گفتمانی ممکن نموده و آن را بر اساس الگویی از مفاهیم سیاسی-اجتماعی امکان پذیر نماید.
آنچه امروز ایرانیان خواستار آن هستند تغییر ژرف در ارزشها و اصول حاکم است. حکومتی سکولار بر اساس موازین حقوق بشری و شهروندی با حفظ یگانگی حاکمیت و یکپارچگی سرزمینی یک مطالبه ملی و مورد حمایت اکثریت ایرانیان است. این مطالبات بر حق را نمیتوان بر بنیانی سست و از هم پاشیده که ماهیت وجودی آن در ضدیت با این خواستههاست بنا کرد. این حکومت باید از بین برود. حاکمیتی که به الله خیالی داده شده تا ولی فقیه به عنوان آیت آن در زمین حاکم جان و مال ایرانیان گردد باید بازپس گرفته شود. برای رسیدن به این خواستهها نیاز به یک جنبش انقلابی است. انقلاب نیاز به یک گفتمان دارد تا در برگیرنده تمامی ارزشها، اصول، ایدهها و راه حلها برای رسیدن به مطالبات اکثریت جامعه باشد. اینجاست که با انتخاب یکی از دو ابر گفتمان عرصه سیاسی ایران ما را در جبهه مشخصی قرار میدهد. فارغ از نیت و قصد و هدف آنانی که به دنبال اصلاح وضعیت موجود هستند یا مبنای راه حلشان کم هزینه بودن در کوتاه مدت است بخشی از مشکل هستند و باید از آنان عبور کرد.
منظور این یادداشت نادرستی «جمهوری» نیست، بلکه به این موضوع اشاره دارد که گفتمان جمهوری خواهی در ایران بخاطر بنیان ضد ایرانی و سابقه مردود و بشدت خونبار آن ورشکسته و غیر قابل اعتماد است. چنان که امروز هیچ نهاد و نمایندهای از طیف جمهوری طلبان ایران نمیتوان نام برد که در پیروزی بربرها در فتنه ۵۷ نقش نداشته و یا افرادی از درون جمهوری اسلامی آن را بوجود نیاورده باشند. این بدان معنی نیست که در ایران جمهوریخواه وطن دوست نداریم اما در عرصه سیاسی که فعالیتها بر اساس گفتمان و نهاد و رفتار گروهی است وجود افرادی متفرق بدون نهاد و نماینده مورد اعتماد ملت اهمیتی ندارند.
دو ابر گفتمان در ستیزی تاریخی اینک برای واپسین نبرد در مقابل هم صف آرایی میکنند. تمامی فرقهها و افراد وابسته به انقلاب ۵۷ به هم میپیوندند. اعتراضات سراسری که با قتل مهسا دخت ایران آغاز شد با تحمیل هزینه سنگین به ملت موقتا خاموش شد اما این سرکوب برای حکومت هم بشدت هزینه داشت. برای خاموش کردن آتش انقلاب اجبارا تمامی مهرههای پیدا و نهانی که سالها برایشان سرمایه گذاری کرده بود را به میدان فرستاد
با سوختن این مهرهها از کورتیزان نظام اسلامی که از بستر اصلاحطلبان برخاست و طلب کرسی رهبری ملی کرد تا آن مترسک دادخواهی و یا تروریستی که از بالای کوه پایین کشیده شد و با دستی کت و شلوار به جای سیاستمدار قالب شد و همه روزنامهنگاران، هنرمندان و روضهخوانان، شاعر و نویسنده که ابزار گفتمانی و پروپاگاندای گفتمان ضد ایرانی بودند، حالا به ناچار بازیگران اصلی را به میدان فرستادهاند.
فائزه هاشمی خود نظام و حکومت ۵۷یهاست. فائزه هاشمی برخلاف عروسکهای واسطه که تا امروز ترمز انقلاب ملی بودند، دختر قویترین مافیای میان فرقههای ۵۷ی است. «جمهوری» در تولد مافیای هاشمی و وجود این خانواده برای استمرار این حکومت بهم تنیده شده و هیچ یک بدون آن یکی تا امروز توان حیات نداشتند. اصرار و تاکید به شعار بی محتوای «زن، زندگی، آزادی» برای جلوگیری از ابراز خواست اصلی معترضین در اعلام گذر از گفتمان ۵۷ و انتخاب گفتمان متضاد آن اینک حتی برای کند ذهنترین فعال سیاسی باید روشن شده باشد.
برای نبرد نهایی باید آماده شویم. به میان آمدن بازیگران اصلی نشانه تشکیل دو جبهه مشخص با مرزهای پررنگ و شفاف و نزدیک شدن آورد سرنوشت ساز برای ایران است. پرچمها را باید برافراشت، رهبر و آلترناتیو وضع موجود را باید بلندتر از قبل فریاد زد. ما آخرین پاسداران تمدن ایران، آخرین سد در مقابل سیل نابودگر این سرزمین کهن هستیم، اگر در این جنگ مغلوب شویم ایران به تاریخ خواهد پیوست. آگاهانه و مسئولانه باید انتخاب و مبارزه کنیم.
پاینده ایران و جاوید شاه.
* ناسیونالیسم ایرانی برخلاف مفهوم آن در غرب که بر اساس نژاد و زبان تعریف شده دارای تکثر و گوناگونی است و به همین دلیل هیچگاه در تاریخ کهن این سرزمین نشانهای از نژادپرستی و یا نسل کشی دیده نشده است. ایران بعنوان کشوری تاریخی که از ابتدا با همین نام بوجود آمده درون خود دارای خرده فرهنگها، گویشها و زبانهای مختلفی است که طی هزاران سال در هم تنیده شده و یک ابر فرهنگ غالب را بوجود آورده است. هنگامی که از ناسیونالیسم ایرانی گفتگو است نباید آن را با مفهوم ملت خصوصا در اروپا که بر اساس نژاد و قوم و زبان شکل گرفته یکی گرفت.
پاسخی بگذارید