خیزش فراگیر در ایران برای ورود به فاز انقلابی ملی بیتابی میکند، مقاومت شجاعانه معترضین غیر مسلح در مقابل دستههای بربر و وحشی دستگاه سرکوب در نزدیک به دو ماه گذشته باعث حیرت دنیا و افتخار هر ایرانی آزادهای شده است. اما سوال مهم اینست که چرا این خیزش فراگیر برای ورود به فاز انقلابی دست دست میکند. ابتدا باید ببینیم انقلاب چیست و مفهوم این واژه را از تجاوز متحرفین چپ نجات دهیم تا با طرح یک صورت مسئله صحیح، بهترین راه حل را بیابیم.
انقلاب، دگرگونی کلی و نسبتا سریع در ساختار قدرت سیاسی، حکومت و ارزشهای حاکم است که با شورش و قیام مردم معترض به ستم و بیکفایتی حکومت و بیعدالتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رخ میدهد. حاصل انقلاب جایگزینی ارزشها و شیوه دیگری از حکمرانی و ساختار سیاسی است. در طول تاریخ بشر انقلابهای متعدد و متفاوتی رخ داده که شیوه و دلیل شروع آنها، مدت و اهداف مختلف و نتایج متفاوتی به همراه داشته است. نکته قابل تامل این است که انقلاب بخودی خود معنی والایی ندارد و بستگی به اهداف و ارزشهایی دارد که بر آن شکل گرفته است.
در تاریخ معاصر ایران هم چند انقلاب تجربه شده است. انقلاب مشروطه و سفید (شاه و ملت) را با توجه به دستاوردها و ارزشهایی که حاکم کردند در زمره انقلابهای ترقیخواهانه قرار میگیرند و سپس انقلاب ۱۳۵۷ را گذراندهایم که انقلابی واپسگرایانه و ارتجاعی بود.
اینک با خیزش فراگیر مردمی که کلیه ارزشهای حاکم، ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مخالف هستند و از بیعدالتی در تمام عرصهها به تنگ آمدهاند باید ارزشهای جایگزین را انتخاب کنیم. ما نمیتوانیم در خلا قدرت و نبود حکومتی که اصول مطالبه شده را حاکم کند بسر ببریم. هر چه فاصله بین سقوط جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت جدید کمتر باشد علاوه بر کمتر شدن هزینههای جانی و مالی امکان سو استفاده از نیروهای تروریستی و مخرب برای تشکیل یک حکومت مافیایی و یا کودتا گرفته میشود. با وارد شدن به مرحله انقلاب شمارش معکوس سقوط جمهوری اسلامی سرعت خواهد گرفت و باید جامعه آمادگی روانی و فکری برای دوران گذار پس از جمهوری حاکم را داشته باشد. تردید اکثریت جامعه برای شرکت در اعتراضات و اعتصابات سراسری و همینطور عدم ریزش محسوس نیروهای نظامی و عدم حمایت ارتش از مردم واکنش منطقی، آگاهانه یا غیر ارادی جامعه به عدم شفافیت در عرصه سیاسی و بین نیروهایی است که باید راه حل سیاسی دوران گذار را ارائه نمایند.
طی یادداشتی به «دلایل عدم همگرایی مشروطه خواهان با جمهوریخواهان از هم گریز» پرداختهام و در اینجا باید تاکید کنم، برخلاف آنچه طیف جمهوریخواه وانمود میکند مشکل از جانب مشروطهخواهان نبوده و نیست. برای موفقیت انقلاب باید یک گفتمان با ارزش و اصول مشخص، با چهارچوب فکری معین را برگزید و همه نیروهای سیاسی باید به انتخاب جامعه تمکین نمایند. آنچه مشخص است گفتمان ارائه شده از سوی شاهزاده رضا پهلوی مورد اقبال عمومی در جامعه است. هدفهای مطرح شده مورد تایید هر انسان منطقی است. ارزشهای کلی و اصلی آن یعنی حفظ یکپارچگی کشور و همبستگی ملی، عبور از جمهوری اسلامی و برپایی رفراندوم مورد تایید همه ایرانیان وطن دوست است. شاهزاده رضا پهلوی تنها چهره سیاسی است که در اعتراضات مورد حمایت قرار گرفته است و حقانیت لازم برای رهبری دوران انقلاب و گذار را دارا میباشد.
مشکل اما گروههای مختلف جمهوریخواه هستند که مانند مجاهدین خلق، کمونیستها و یا اصلاحطلبها فاقد حقانیت و پایگاه اجتماعی هستند اما سهم خواه قدرت هستند. این گروهها در ۴۳ سال گذشته با ساخت و تاسیس انواع و اقسام شوراها و اتحادیههای نتوانستند به توافق لازم برای طرح یک گفتمان مورد قبول جامعه با رهبریت مشخص برسند.
حسن شریعتمداری دبیرکل شورای مدیریت گذار، مسعود نقرهکار سخنگوی شورای تصمیم ملی، مریم رجوی رییس جمهوری خود خوانده مجاهدین خلق، جریان اصلاحطلب حکومت و ایده اصلاحات ساختاری تاجزاده و چند جریان کم اهمیت مانند علی افشاری عضو سابق دفتر تحکیم وحدت و خالق ایده جمهوری ایرانی و یا حشمت طبرزدی که مشترکا با همه گروههای فوق تلاش در پیدا کردن جایی برای خود میگردد، این نامها بضاعت جمهوریخواهان و نمایندگان احزاب و ایدئولوژیهای مختلف هستند که در یک یا چند شورای فوق الذکر عضو هستند. این افراد در جامعه و بین ملت ایران یا شناخته شده نیستند یا بعنوان نماینده گفتمانهای ورشکستهای هستند که مسبب وضعیت حال حاضرند و مورد اعتماد عموم نیستند.
متاسفانه طی این چهاردهه افرادی که به ارزشهای ملی (یک ملت و یک کشور) پایبند بوده و به جمهوری بعنوان سیستم حکومتی مناسب اعتقاد دارند نتوانستند گفتمانی مستقل از گروههای فوق طرح و نهادی که ایده آنها را نمایندگی کند ایجاد نمایند. این افراد یا بصورت پراکنده فعالیت میکنند و یا با تاسف جذب شورایهای ضد ملی جمهوریطلب شدهاند.
به علت نداشتن پایگاه اجتماعی، عدم پایبندی به قواعد سیاست و سهمخواهی از قدرت بدون داشتن حقانیت است که این جریانات با روشهای مختلف و با تمام توان و با روشهای بعضا کثیف تلاش میکنند با پیش انداختن هر فردی که بخاطر فعالیتی اجتماعی وجهای پیدا کرده و پنهان شدن در سایه آنها در یک شورای رهبری بدون هیچ گفتمان مشخصی خود را بدون ابراز هویت به انقلاب و ملت تحمیل کنند.
انقلاب رادیکالترین راه حل سیاسی برای تغییر است و نیازمند هدایت و رهبری سیاسی در چهارچوب مشخص دارد. نمیتوان با ادعای من سیاسی نیستم و یا صرفا با سابقه فعالیت اجتماعی رهبری سیاسیترین حرکت یک ملت را بر عهده گرفت.
در عصر ارتباطات و گردش آزاد اطلاعات، گروههایی که به سیاق انقلاب ۵۷ تصور میکنند میتوانند مردم را در هاله ابهام و با مخفی کاری همراه خود کنند و یا حمایت مردمی را با خدعه و فریبی از جنس وحدت کلمه خمینی و دعوت به سکوت برای «اتحاد همه با هم» بدست آوردند با سرعت با واکنش عمومی روبرو میگردند. در این بین فعالان اجتماعی و یا سیاسی هستند که در صورت جاهطلبی و وارد شدن به این بازی ناراست بازنده مطلق خواهند بود و اعتبار خود را از دست خواهند داد.
اما راه حل این موضوع فقط یک گزینه است. کنار گذاردن علایق شخصی و در نظر گرفتن منافع ملی. قبول رهبری فردی که مورد اعتماد جامعه است و هدفش براندازی و برگزاری رفراندوم تعیین نظم و حکومت آینده است. باید از متلاطم کردن صحنه سیاسی جلوگیری کنیم. رهبرسازان بیهویت که توان رسانهای بالایی دارند باید با هویت خود فعالیت کنند و از سایه خارج گردند. همه گروههای سیاسی که خواستار حضور در عرصه و انقلاب ملی هستند باید با هویت معلوم سیاسی و نماینده مشخص و ارائه شفاف اصول ارزشهای خود فعالیت کنند و این اجازه را به ملت ایران بدهند تا با آگاهی و اطلاعات امکان انتخاب داشته باشند. انقلاب عرصه آزمایش گروههای سیاسی در پایبندی به اصولی است که مطرح میکنند. این شارلاتانی سیاسی است که بدون معرفی اصول و هویت و برنامه ناگهان برای انتخابات سربرآورد.
گفتمان مشروطه تاریخ، هویت، چهارچوب و نهاد و نماینده مشخصی دارد. اکثریت مطلق مشروطهخواهان شاهزاده رضا پهلوی را نماینده مناسبی برای رهبری انقلاب و هدایت کشور در دوران گذار پس از جمهوری اسلامی تا حق انتخاب نوع حکومت توسط مردم میدانند.
اصولی که شاهزاده رضا پهلوی بیش از چهار دهه فعالیت و قبول مسئولیت بر آنها پایبندی نشان داده و بارها در سخنرانیها، گفتگوها، مصاحبهها و پیامها بر آنها تاکید کرده است حفظ تمامیت ارضی، یکپارچگی کشور، همبستگی یک ملت، حق حاکمیت ملی، حقوق شهروندی، حکومت قانون، دمکراسی و سکولاریسم بوده و با این اصول که در همه کشورهای مترقی و مرفه دنیا مورد قبول است، تعیین نوع حکومت (جمهوری یا پادشاهی مشروطه) را حق مسلم ملت است.
با قبول رهبری شاهزاده لیدرهای میانی و میدانی نیز میتوانند بدون پراکندگی با تمرکز بیشتر توان سازماندهی کارآمدتری برای هدایت و برنامه ریزی اعتراضات و اعتصابات داشته باشند. علاوه بر این شفافیت صحنه سیاسی از هرگونه سواستفاده و موجسواری گروههای سیاسی مخرب جلوگیری میکند. ما راه دیگری برای پیروزی بر جمهوری اسلامی به شکلی که در عین عبور از این حکومت فرقه تبهکار، کیان مملکت حفظ گردد نداریم.
در انتها باید به این نکته تاکید نمود که اعتماد و قبول رهبری شاهزاده رضا پهلوی به معنی قبول پیشاپیش پادشاهی نیست. همانطور که شاهزاده رضا پهلوی بارها و بارها اعلام کردهاند قدم اول عبور از جمهوری اسلامی سپس تشکیل دولت گذار و موقت با هدف رفراندوم تعیین حکومت خواهد بود.
با امید به پیروزی ملت سرفراز ایران.
پاینده ایران
جاوید شاه
پاسخی بگذارید