چطور بربرهای انقلابی بر فرهنگ و تمدن ایرانی پیروز شدند؟

ارسال شده در: مقالات | 1

چطور بربرهای انقلابی بر فرهنگ و تمدن ایرانی پیروز شدند؟ وظیفه مردم و پادشاه برای شکست بربرها چیست؟

انقلاب مشروطه یکی از برجسته ترین جنبشهای تاریخ معاصر ایران و منطقه در جهت پیشرفت، تمدن و توسعه است. این دگرگونی بنیادین توسط اقدامات و اصلاحات رضاشاه کبیر و سپس محمدرضا شاه فقید در جهت شهری‌گری و پیشرفت چنان نهادینه شد که حتی بعد از انقلاب بربرهای ضد فرهنگ در سال ۱۳۵۷ با تمام تلاششان در طی بیش از چهار دهه نتوانستند آن را از بین ببرند و جایگزین کنند.   

بازگرداندن زنان به جامعه، لغو حجاب اجباری و اندرون نشینی زنان، اعطای حق رای به زنان، انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و ایجاد جامعه شهروند محور بجای نظم ارباب و رعیتی، تشکیل نهادهای مختلف و مدرن مانند آموزش و پرورش بجای مکتبخانه و حوزه علمیه، دادگستری و قوانین مدنی بجای قاضی شرع و قوانین شریعت و پیوستن به نظم نوین جهانی و جا گرفتن در کنار کشورهای مدرن و مرفه گوشه ای از خدمات فرزندان راستین مشروطه به ایران و ایرانیست که مورد خشم، نفرت و کینه دشمنان تمدن قرار گرفت و تهدید شد.

اما چه شد که مردم ایران در یک انقلاب واپسگرایانه همه این دستاوردها را که در کشورهای مدرن و مرفه جهان طی قرنها تلاش توسطه جنبشهای مردمی بدست آمده بود را نادیده گرفت و در مدت کوتاهی بدون مقاومت مملکت را به بربرها واگذار کرد؟

 جواب این سوال به نظر نگارنده میتواند راهگشای عبور از جمهوری اسلامی و غلبه بر بربرهای ضد تمدن حاکم بر ایران باشد.

به‌طور حتم این جمله را از بسیاری، به ویژه مخالفان پهلوی، شنیده اید که “مردم مشارکتی در امور نداشتند”! متاسفانه این جمله اگر به‌طور کامل گفته و همه زوایای آن درک شود تا حدود زیادی درست است. این جمله نیز توسط انقلابیون مانند تاریخ و مفاهیم دیگر تحریف و کوتاه شد تا معنا و مفهوم آن را مصادره کرده و از این جمله درست در جهتی نادرست و اهداف مخرب استفاده کنند.

رضا شاه کبیر در دوره ای به قدرت رسید که کشور در فلاکت مطلق، بیماری و نابسامانی، قحطی و بدبختی غرق شده، قرنها از کشورهای در حال توسعه عقب افتاده بود و شاهان قاجار بدون توجه به آینده مردم و مملکت برای منافع خود حکمرانی میکردند. تنها راه نجات کشور و ساخت آینده بهتر برای این مملکت چند هزار ساله انجام اصلاحات بنیادین در کمترین زمان ممکن بود، تا با داشتن حداقل ها مسیر برای توسعه و رفاه و آینده‌ای روشن گشوده شود. بر این اساس تغییرات و سیاستهای اصلاحی در زمینه های مختلف همزمان با هم شروع شدند.

همزمان با برقراری سیستم آموزش و پرورش، عده ای با دریافت بورس دولتی برای تحصیل به خارج اعزام شدند تا پس از بازگشت در جهت تربیت نیروی کار متخصص به کار گمارده شوند.

حجاب اجباری زنان، که دانسته و عمدی توسط انقلابیون به کشف حجاب اجباری معرفی می‌شود، زمینه خروج زنان از اندرونی و ورود به جامعه بود تا پس از آن با داشتن حق رای بتوانند در اداره کشور نیز مشارکت کنند.

اصلاحات ارضی و انقلاب سفید باعث بوجود آمدن جامعه مدرن و زمینه ساز پیشرفت حقوق شهروندی بود تا در پس آن طبقه متوسط شکل گرفته و با حمایت قانون و همراهی زنان و مردان کشور به‌شکلی مدرن سازماندهی و اداره شود. همه این اقدامات نیاز و اساس حداقلی برای داشتن یک جامعه شهروند محور و برقراری بروکراسی لازم برای مدیریت کشور در جهت توسعه و رفاه همراه با اقتدار ملی بود. بیشتر این حقوق و امکانات که از سوی حکومت بطور مستقیم ایجاد و یا به مردم اعطا گردید، در جوامع مترقی طی سالها و حتی قرنها تلاش مردم و جنبشهای مردمی هدفمند به حکومتها تحمیل و از آنها گرفته شده بود. این به‌طور دقیق  همان نکته ناگفته در این جمله “مردم مشارکتی نداشتند” میباشد.

لغو حجاب اجباری و اعطای حق رای بدون هیچ مطالبه و جنبش اجتماعی مستمر و فراگیری از سوی زنان محقق شد. لغو نظم ارباب و رعیتی، در حالیکه فرقه های چپ در پی تجزیه کشور و برقراری حقوق قبیله‌ای و قومی بودند، بدون تلاش و فشار بر حکومت مستقیما از طرف پادشاه انجام شد. قوانین عرفی و مدنی بدون کوشش و مطالبه جامعه تازه شکل یافته شهری با تلاش مستقیم حکومت بر روحانیت شیعه تحمیل شد.

در این اصلاحات و تجدد گرایی مردم ایران با کمترین زحمت و تلاش بهره مند شدند و این آسانی در دریافت حقوق اولیه باعث شد قدر این دستاوردها دانسته نشده و برای حفظ آن تلاش نکنند.

در دوران دو پادشاه اول پهلوی ایران دو انتخاب داشت، یا با اصلاحات گام به گام در طول چندین دهه و با رشد مردم و مطابق مطالبه و مبارزه آنها کشور و قوانین اصلاح شود و یا با ایجاد حداقل‌ها و تسریع اصلاحات ملت بسوی رشد و پیشرفت راهنمایی و هدایت شوند . با توجه به وضعیت و مسیر حرکت کشورهای منطقه و جهان، چنین مهلت زمانی طولانی به نظر در دسترس نبود که بتوان اصلاحات و تغییرات را موکول به مطالبات مردم و جامعه شهری تازه شکل گرفته کرد.

اگر رضاشاه کبیر با عجله ارتشی نوپا را بوجود نمی‌اورد، مدرسه و دانشگاه و جاده و راه آهن نمیساخت، اگر کشور را متحد و یکپارچه نمیکرد تا دوباره یک کشور و یک ملت شویم، و یا  محمدرضا شاه فقید نظام شهروند محوری را برقرار نمیکرد، تاسیس و توسعه نهادها و سازمانهای نوپا را شتاب نمیداد،  شیوه تولید ثروت در جامعه را بر اساس توانایی فردی و تقسیم ثروت را بر اساس منافع ملی برقرار نمیکرد، با شورش بربرها، امروز وضعیتی مشابه و یا بدتر از افغانستان می داشتیم.

در جریان انقلاب بربرها، اکثریت جامعه با تصور اینکه باز هم سلطنت و حکومت میتواند از پس مشکلات فائق آمده و دشمنان فرهنگ و تمدن را به تنهایی دفع و حافظ مملکت و ملت باشد بی‌تفاوت غارت و پیشرفت بربرها را نظاره کردند و سلطنت را در مقابل اتحاد سازمان یافته ارتجاع سرخ و سیاه تنها گذاشتند.

با توجه به شرایط کشور و جنگ سرد در جریان و با تجربه اشغال ایران توسط قوای متفقین و تبعید رضا شاه کبیر و آگاهی از مخالفت شوروی و انگلیس با قدرت گرفتن ایران، شاهنشاه آریامهر پیش‌بنی وقوع شورش از جانب مرتجعین سرخ و سیاه را میکردند. شاهنشاه فقید با پیش‌بینی این موضوع و با مشاهده انفعال گروههای راست‌گرا و عدم سازماندهی موافقین حکومت در برابر سازمانهای تروریستی و چریکی که با حمایت فکری و مالی بیگانگان روز به روز بیشتر قدرت میگرفتند، اقدام به تشکیل حزب رستاخیز کرد تا شاید ضمن تشویق گروههای موافق پیشرفت و مدرنیته به فعالیت نهاد محور و سازمانی، جامعه را در مقابل هجوم بربرها سازماندهی و آماده کند.

متاسفانه اکثریت جامعه سرمست از دستاوردهای اصلاحات و برخوردار از مزایای مدرنیته در چنان رخوتی فرو رفت بود که فقط بعد از پیروزی بربرها و کشتار و قتلعام بی‌حساب و سپس جنگ و قحطی از آن خارج شدند.

شهبانو فرح پهلوی و شاهزاده بارها در سخنان، مصاحبه ها و کتابهای خود به این نکته اشاره کرده اند که تنها راه نجات ایران فعالیتهای نهاد محور و سازمان دهی شده مردم است. با در نظر گرفتن این نکات میتوان منظور شاهزاده در آنجا که میگویند: “مردم یک بار هم که شده باید خودشان همت کنند و خود و مملکت را نجات دهند و دنبال منجی نباشند” دریافت.

نهاد سلطنت توسط شاهزاده به عنوان گزینه ای بعد از جمهوری اسلامی برای ایرانیان زنده نگهداشته شده اما رسیدن به “زمان انتخاب” مسئولیت ما ملت ایران بوده و خود باید تلاش کنیم تا به آن دست یابیم. ما ملت ایران به سلطنت پشت کردیم، چه آنها که در انقلاب مشارکت داشتند و چه آنها که با انفعال و یا سکوت سلطنت را در جنگ بین تمدن با ارتجاع و بربریت تنها گذاشتند.

ما ایرانیان تا باید مسئولیت خود را درک و قبول کنیم، باید فعالیتهای خود را نهاد محور و با هدف تشکیل سازمانهای هدفدار کنیم و با کمک همدیگر این فرقه تبهکار را از میان برداریم و میهنمان را آزاد نماییم. نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که باز هم نهاد پادشاهی و سلطنت به تنهایی با شمشیر نادر شاهی از راه رسیده و ما را از مصیبت خود ساخته نجات دهد. سلطنت و خاندان پادشاهی ما را از شر قاجار، ملوک الطوایفی، تراخم و قحطی و بیسوادی نجات داد و ما را به دروازه تمدن و مسیر توسعه رساند ولی ما خود داوطلبانه به چاه ارتجاع پریدیم.

در زمان انتخاب، میتوان سلطنت و تمدن را که به لطف شاهزاده زنده نگاه داشته شده انتخاب کرد یا دوباره جمهوری برگزید و منتظر آینده ماند.

اگر در آن شرایط، از ادای سوگند سر باز میزدم، اینگونه تعبیر میشد که خواسته‌ام پیوندم را با نهاد پادشاهی قطع کنم و من چنین حقی نداشتم. با این اقدام نمادین میخواستم به مردم ایران بگویم: اگر چه شما به حکومت پادشاهی پشت کرده‌اید، اما وارث نظام پادشاهی هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت و برای خدمتگزاری به شما زنده است. با این حال، نظام پادشاهی مهمتر از اراده و خواست خود شما نیست. امروز شما راه مخالفت را با آن برگزیده‌اید، اما اگر تغییر نظر بدهید، من برای خدمت به شما آماده ام.

 شاهزاده رضا پهلوی – زمان انتخاب (1)

   ما فریدون داریم، شاهزاده رضا پهلوی شایسته پادشاهی‌ست، خانواده‌های داغداری مانند مادر جاویدنام پژمان قلیپور، کاوه‌های ما و پرچم ملی شیر و خورشید، درفش کاویانی ماست، نیاز به یک همت ملی و خواست عمومی برای دگرگونی داریم. تا نسیم دگرگونی تبدیل به طوفان براندازی نگردد کاوه و فریدون به تنهایی توان نجات ما را ندارند.

پاینده ایران، جاوید شاه


(1) کتاب زمان انتخاب نوشته شاهزاده رضا پهلوی (برای دریافت این کتاب میتوانید به کتابخانه انجمن انار مراجعه کنید.

دنبال کردن هومن یوسفی:

فعال سیاسی، مشروطه خواه، فعالیت سیاسی خود را در نوجوانی با عضویت در انجمن پادشاهی خواه در گوتبرگ سوئد در اواسط دهه ۱۹۸۰ آغاز کرد. با بازگشت به ایران بصورت مستعار نویسنده وبلاگهای مختلفی در زمینه سیاسی و اجتماعی بود و در خفقان حاکم بر ایران با هویت مخفی فعالیت خود را ادامه داد. وی با خروج مجدد از ایران هم‌اکنون ساکن کشور هلند است و با هویت حقیقی برای گسترش گفتمان مشروطه پادشاهی فعال میکند.

  1. یادداشتی در برزگداشت سالروز ملی صدور فرمان مشروطیت - هومن یوسفی - وقایع اتفاقیه

    […] از مخالفان سرسخت و بدنام جنبش مشروطه میتوان به شیخ مرتجعی بنام فضل الله نوری اشاره کرد که نهایتن بخاطر دشمنی و خیانت بر دار مجازات و عدالت آویخته شد اما متاسفانه سالها بعد شاگرد کینه توزش خمینی با همراهی نیروهای ضد ملی توانستند انتقام خونینی از ملی گرایان و ایران دوستان گرفته و تا چند دهه جنبش مشروطیت را سرکوب نموده و به عقب براند. در این خیانت گروههای ضد ملی که با حمایت بیگانه فعالیت میکردند همکاری و شراکت داشتند. برای مثال میتوان به گروههایی مانند حزب توده و یا دیگر فرقه های چپ گرا در کنار گروههایی که اسم ملی را یدک میکشیدند و میکشند اما با تمام ارزشهای ملی دشمنی دارند، جبهه ملی و یا گروههای ملی-مذهبی مانند نهضت آزادی و فرزندش مجاهدین خلق و یا دیگر احزاب خلقی را که در سرقت حق حاکمیت از ملت نقش اساسی داشتند نام برد. (ر.ک به چطور بربرهای انقلابی بر فرهنگ و تمدن ایرانی پیروز شد…) […]