پدیدهها و رفتارهای اجتماعی را میتوان با الگوهای ساخته شده حاصل از تحقیقات و پژوهشهای محققین عرصه اجتماعی توضیح داد و با شناخت بهتر آنها، راه حل مناسب و یا راهکار چاره سازی برای اصلاح یا هدایت جنبشهای اجتماعی ارايه کرد.
در شرایط حال حاضر ایران و خواست ملی برای تغییر ژرف سیاسی، درک کنشها و واکنشهای اجتماعی اهمیت بیشتری دارد و اگر به این موضوع مهم پرداخته نشود جامعه در دور تسلسل آزمون و خطا گرفتار شده و مستعد انحراف توسط عوامل پیدا و نهان جمهوری اسلامی میگردد. برای درک بهتر اهمیت این موضوع کافی است به اتفاقات چند ماه گذشته پس از شروع اعتراضات ملی نگاهی اندازیم. تحمیل شورایی برای گسست، عدم نیاز به رهبری برای انقلاب، شبکههای تولید محتوای جعلی و نهایتا بیراهه بردن و مستهلک کردن معترضین و از همه مهمتر وارد کردن فرقههای تروریستی مسلح با پوشش احزاب سیاسی که منجر به بیاعتمادی جامعه و خاموش شدن اعتراضات بعلت نبود اعتماد و شفافیت سیاسی گردید.
این مقاله در راستای نشستی از انجمن انار در تاریخ ۱۱ تیرماه ۲۵۸۲ در کلاب وقایع اتفاقیه تکمیل شد. پیوند این
در این یادداشت به بررسی نقش و ارتباط توهم فعالین سیاسی از سطح دانش خود (رجوع کنید به توهم ژرفای توضیحی و سوگیری شناختی) و نقش آنان در برآمدن میانمایگان سیاسی (Mediocrity) بیهویتی که مانند محلل در تلاش برای پیوند گروههای سیاسی با ارزشهای بنیادین متضاد هستند و ارتباط آنان با خطر بروز و قدرت گرفتن فرومایگان (Populism) سیاسی میپردازم.
میانمایگی (Mediocrity):
میانمایگی در سیاست به حالت یا شرایط داشتن افراد بیکفایت در مناصب قدرت یا نفوذ سیاسی اشاره دارد. این مفهوم اشاره به فقدان استعداد، بینش یا شایستگی استثنایی در میان رهبران یا نمایندگان سیاسی است. عوامل متعددی وجود دارد که میتواند به میانمایه بودن در سیاست کمک میکند:
۱-فقدان شایسته سالاری:
در برخی از نظام های سیاسی، افراد ممکن است بر اساس عواملی غیر از شایستگی هایشان مانند روابط خانوادگی یا حمایت سیاسی به قدرت برسند. این امر می تواند منجر به انتصاب یا انتخاب سیاستمداران متوسطی شود که ممکن است مهارت ها یا تجربه لازم را برای حکومت مؤثر نداشته باشند.
۲-سیاست حزبی:
در محیط های سیاسی به شدت قطبی شده، وفاداری و ایدئولوژی حزب اغلب بر صلاحیت فردی اولویت دارد. این می تواند منجر به ارتقای سیاستمداران متوسطی شود که با دستور کار حزب مسلط همسو هستند، نه آنهایی که واجد شرایط یا توانمندترین هستند. بطور مثال پرداختن و توجه صرف به نشانها و عکسها در یک کنفرانس سیاسی بجای توجه به نظرات و سخنرانیهای مطرح شده.
۳-پوپولیسم و کاریزما:
رهبران پوپولیستی که برای جلب حمایت مردمی به شدت به کاریزما و لفاظی متکی هستند، ممکن است لزوماً شایستگی یا تخصص لازم برای حکومت داری مؤثر را نداشته باشند. توانایی آنها در ارتباط با توده ها می تواند فقدان دانش سیاسی اساسی یا مهارت های اداری آنها را تحت الشعاع قرار دهد.
۴-عدم مشارکت عمومی:
زمانی که شهروندان نسبت به سیاست بیتفاوت هستند، ممکن است فعالانه در فرآیند دموکراتیک شرکت نکنند یا سیاستمداران را در مورد عملکرد خود مسئول بدانند. این رویکرد میتواند محیطی را ایجاد کند که در آن سیاستمداران متوسط میتوانند بدون مواجهه با بررسی دقیق یا عواقب قابل توجهی برای اقدامات خود پیشرفت کنند.
۵-تمرکز کوتاه مدت:
سیاستمدارانی که برای اهداف کوتاه مدت تلاش میکنند، مانند پیروزی در انتخابات مجدد یا پیروزی های فوری در سیاست، ممکن است نتایج فوری را بر برنامه ریزی و استراتژی بلند مدت اولویت دهند. این امر می تواند مانع از توسعه رهبری شایسته و منجر به تصمیم گیری متوسط میشود.
میانمایگی در سیاست می تواند پیامدهای منفی برای حکومت و کل جامعه داشته و می تواند منجر به سیاست های ناکارآمد، عدم پاسخگویی و احساس سرخوردگی عمومی در میان مردم شود. با این حال، توجه به این نکته مهم است که همه سیاستمداران متوسط نیستند و افراد متعهد و شایسته زیادی در سیاست کار می کنند تا تغییر مثبت ایجاد کنند.
میانهروی (Centrism):
میانهروی (Centrism) در سیاست به معنای یک موقعیت سیاسی و ایدئولوژیک است که در آن فرد یا گروه، مواضع میانهروی را حمایت میکنند و تمایل دارند بین دو قطب اصلی سیاسی، به میانه روی پرداخته و در نتیجه از نظر سیاسی متعادل عمل کنند. اصلیترین ویژگی میانمایگی در سیاست، تمایل به یک ترکیب از عناصر مختلف است. به طور کلی، میانمایگان تمایل دارند برخی موضوعات را از نظر سیاسی و اجتماعی در دسته بندی سنتی “راست” یا “چپ” قرار ندهند و در جایگاه متوسط قرار دهند. آنها معتقدند که در برخی موارد بهتر است از راهکارهای ترکیبی استفاده کنند و به جای تحکیم یک ایدئولوژی خاص، سعی در ایجاد تعادل و هماهنگی بین دو طرف متضاد داشته باشند. مثلا اعتقاد به رفراندوم برای حکومت فدرال یا تغییر پرچم و یا تقسیم و تفکیک حاکمیت ملی!
میانهروها معتقدند که توجه به هر دو جنبهی اصلی مسائل سیاسی و اجتماعی و برخورداری از پایههایی متعادل، در تصمیمگیریهای سیاسی مؤثرتر است. آنها به دنبال حل مشکلات و تعامل با هر دو طرف سیاسی هستند و تمایل دارند نهایتاً بهترین راهکارها را انتخاب کنند که از نظر متوسط و معقول به نظر میرسند. البته، مفهوم میانمایگی در سیاست به طور گستردهتر نیز به کار میرود و میتواند به مواقع دیگری اشاره کند، مانند پذیرش اصلاحات متعدد در سیستم سیاسی، توازن قوا، تعاملات بینالمللی، و توجه به میانهروی در مسائل اقتصادی و اجتماعی.
میانهروی در شرایط ثبات سیاسی و حاکمیت قانون در سایه یک حکومت ملی که احزاب و سیاستمداران برای منافع ملی الویت قايل هستند کاربرد دارد و در شرایط رادیکال مانند جریان یک جنبش انقلابی که نیازمند تندروی و پافشاری بر ارزشها است میتواند بشدت مخرب باشد.
فرومایگی سیاسی (Populism):
فرومایگی سیاسی به معنای استفاده از احساسات و هیجانات مردم به منظور جلب حمایت و طرفداری در حوزه سیاست است. این استراتژی معمولاً توسط سیاستمداران و رهبران سیاسی برای تاثیرگذاری بر نظر و رفتار جمعی استفاده میشود. فرومایگی سیاسی اغلب با استفاده از سخنرانیهای قوی، تبلیغات هیجانانگیز، انتقاد از نخبگان و بیان مشکلات و نیازهای مردم برای جلب توجه و حمایت آنها صورت میگیرد. استفاده از فرومایگی سیاسی ممکن است برای ایجاد اتحاد و همبستگی میان مردم، افزایش نفوذ سیاسی و جذب طرفداران در انتخابات، افزایش محبوبیت و قدرت سیاسی، و تشدید تاثیر سیاستمداران بر جامعه انجام شود. بنابراین، فرومایگی سیاسی به روشهایی اشاره دارد که سیاستمداران برای جلب حمایت و تأثیرگذاری بر نظر عمومی از آن استفاده میکنند، و این امر میتواند از طریق ایجاد هیجانات، معنویت، اتحاد یا انتقاد به نخبگان و سیستم موجود انجام شود.
فرومایگی (Populism) و میانهروها (Centrism) دو رویکرد متفاوت در سیاست هستند. در ادامه توضیحاتی درباره فرق بین این دو رویکرد آورده شده است:
جامعه هدف:
– فرومایگی: فرومایگی معمولاً به جمعیت عمومی جامعه تأکید میکند، به خصوص طبقات کارگر و متوسط که اغلب با مسائل اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند.
– میانهروی: میانمایگی هدف دارد تا با حفظ تعادل و هماهنگی بین دو طرف متضاد، به عنوان مثال راست و چپ، بهترین راهکارها را انتخاب کند و به نظر میانگین و معقول برسد.
رابطه با نخبگان و نظام سیاسی:
فرومایگی: فرومایگان به طور عمده در معارضه با نخبگان و نظام سیاسی موجود قرار میگیرند و آنها را مسئول تباهیها و ناکارآمدیهای جامعه میدانند.
میانهرو: میانهروها تمایل دارند با هر دو طرف سیاسی و نخبهها همکاری کنند و توازن قوا و هماهنگی در سیاست را تأیید میکنند.
رویکرد سیاسی:
– فرومایگی: فرومایگان معتقدند که مشکلات جامعه به واسطه برخی گروهها و نخبگان رخ داده است و به دنبال ایجاد تغییرات اساسی و تحقق خواستههای مردم هستند.
– میانهروی: میانمایگان به دنبال تعامل، توازن و همکاری با طرفین مختلف سیاسی هستند و تمایل دارند راهکارهای متوسط و ترکیبی را انتخاب کنند.
استفاده از احساسات:
– فرومایگی: فرومایگی معمولاً از احساسات مردم و خشم آنها استفاده میکند تا حمایت و طرفداری را جلب کند. این شامل استفاده از سخنرانیهای قوی، تبلیغات ساده و هیجانانگیز و انتقاد از نخبگان است.
– میانهروی: میانمایگی بیشتر بر تأمین تعادل و هماهنگی میان منافع مختلف و استفاده از استدلالهای منطقی و معقول تأکید میکند. در نتیجه، این دو رویکرد سیاسی از جنبههای مختلف تفاوت دارند و به شیوههای متفاوتی به مسائل سیاسی و اجتماعی نگریسته و عمل میکنند.
حال با توجه به تعاریف و مفاهیم بالا اگر «توهم ژرفای توضیحی» فعالان سیاسی که بواسطه شبکههای اجتماعی و یا رسانهها در جایگاهی بسیار فراتر از شایستگی خود قرار گرفتهاند اضافه کنیم به ترکیب مخربی میرسیم که با برکشیدن افراد نالایق، نخبه ستیزی و اشتباهات مکرر در تصمیم گیریها و ایجاد انشقاق در بدنه جنبش انقلابی جلوی هرگونه فعالیت موثر و مفید را گرفته و باعث ناامیدی، تفرقه و چند دستگی شده و از ایجاد هرگونه سازماندهی جلوگیری میکند. باید دقت داشت که یکی از راههای به انحراف و خاموش کردن یک جنبش انقلابی تبدیل آن به جنبش اصلاحی با پایین آوردن مطالبات و تحریف و جا انداختن این مفاهیم غلط سیاسی در جامعه است.
اختلاط مفاهیمی چون تندرو با افراطی و یا فاشیسم با ملیگرایی باعث هراس جامعه و ریزش در بدنه جنبش انقلابی میگردد. انقلاب به عنوان یک حرکت سیاسی و اجتماعی میتواند هم به عنوان حرکت افراطی و هم به عنوان حرکت رادیکال توصیف شود، ولی باید توجه داشت که همه انقلابها به طور قطعی به عنوان یکی از این دو تعریف نمیشوند و میتوانند شامل عناصر متفاوتی باشند.
– افراطی: در برخی موارد، انقلابها به عنوان حرکتهای افراطی توصیف میشوند، زیرا میتوانند شامل استفاده از خشونت، خرابکاری و نقض حقوق بشر باشند. افراطیها معمولاً به روشهای خشونتآمیز و خلاف قوانین و اصول حقوق برای دستیابی به اهدافشان روی میدهند. این شامل تمام انقلابها نیست ولی برخی از آنها ممکن است شامل عناصر افراطی باشند.
– رادیکال: انقلابها به طور کلی به عنوان حرکتهای رادیکال توصیف میشوند، زیرا تمایل دارند تا با تغییرات اساسی و شگرف در نظام سیاسی و اجتماعی، تحولات عمده ایجاد کنند. آنها اغلب به هدف دستیابی به تغییرات جامعه، نظام سیاسی و نهادها و ساختارهای اجتماعی روی میدهند. این نوع انقلابها ممکن است به روشهای صلحآمیز و تحت چارچوب قانونی نیز تمایل داشته باشند.
در نتیجه، این بستگی دارد که هر انقلاب خاصیتهای افراطی یا رادیکال را دارا باشد یا خیر. بررسی و ارزیابی انقلابها باید بر اساس شرایط تاریخی و سیاستهای مشخص در هر مورد خاص صورت گیرد. بر همین اساس است که بحث اعمال خشونت مانند مبارزه مسلحانه در انقلاب ملی و تفاوت آن با دفاع از خود مطرح و رابطه آن با مبارزات مدنی و خشونت پرهیز بررسی و مورد پرسش قرار میگیرد.
تندرویی (Radicalism) و افراطی بودن (Extremism) دو مفهوم متفاوت در سیاست هستند.در ادامه توضیحاتی درباره فرق بین این دو مفهوم آورده شده است:
طبیعت ایدئولوژی:
– تندرویی: تندروان، به طور کلی، معتقدند که تغییرات واقعی و مستمر باید در نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رخ دهد. آنها اغلب به ایدئولوژیهای مشخصی پایبند هستند و تمایل دارند تا به سرعت و با روشهای رادیکال و تحولبخش تغییرات را اعمال کنند.
– افراطی: افراطیها به معنای خروج از چارچوب عمومی و پذیرفته شده در سیاست هستند و تمایل دارند به روشهای خشونتآمیز، ارتکاب خشونت و نقض حقوق برای دستیابی به اهدافشان بپردازند. آنها ممکن است به صورت ایدئولوژیک، مذهبی، نژادی و غیره افراطی باشند. (مانند فرقههای مسلح اتنیکی)
رویکرد سیاسی:
– تندرویی: تندروان ممکن است به عنوان نیروهای تغییر و اصلاح در نظام سیاسی و اجتماعی دیده شوند. آنها تمایل دارند برای تحقق اهدافشان، راهکارهایی را بیش از حد تجدیدنظر کنند و سعی در تحقق تغییرات جدید و بزرگتر داشته باشند.
– افراطی: افراطیها در عرصه سیاست به تندرویی بسیار بیشتری روی میدهند و عمدتاً به روشهای خشونتآمیز و نژاد پرستانه یا ایدئولوژیک برای دستیابی به اهدافشان روی میدهند. آنها عمدتاً به عنوان تهدیدات امنیتی و استبدادی در نظر گرفته میشوند.
تعامل با سیستم:
– تندرویی: تندروان ممکن است تلاش کنند تا از داخل سیستم و با استفاده از روشهای سیاسی و انتخاباتی تغییرات را به راه بیندازند. آنها تمایل دارند تا با ارائه ایدههای جدید و بهرهگیری از روشهای غیرمعمول، به دستیابی به اهدافشان بپردازند.
– افراطی: افراطیها به طور کلی به سیستم موجود معترض هستند و تمایل دارند به راهکارهای خشونتآمیز و ضد سیستمی روی بیاورند. آنها تمایل دارند تا با انتشار تروریسم، قیام و خشونت، سیستم را به هم بریزند.
بنابراین، تندرویی و افراطی بودن دو مفهوم متفاوت هستند و در رویکرد سیاسی، روش اعمال تغییرات و تعامل با سیستم تفاوتهای قابل توجهی دارند.
انقلاب ملی ما یک حرکت رادیکال سیاسی برای جایگزین کردن ارزشهای ارتجاعی حکومتی بربر و تبهکار و حامیان ضد ملی و تروریست آن با ارزشهای تجددگرا، مدرن و ملی است که سابقه و نتایج آن در دوران پادشاهان پهلوی در حافظه تاریخی ملت ایران نقش بسته و اینک گفتمان غالب در جامعه میباشد.
میانمایگان سیاسی با سواستفاده از توهم و نادانی جمعی از فعالان سیاسی و با تحریف واژگان و به بهانه جلوگیری از افراطیگری توانستند فرقههای مسلح تروریستی را در پوشش احزاب سیاسی با بهانه مدارا، اتحاد و همگرایی به جنبش انقلابی تحمیل کنند و با این کار تا امروز توانستند جلوی شکل گرفتن این کنش سیاسی رادیکال را بگیرند.
در نهایت برای عبور از جمهوری اسلامی باید دو جبهه با مرزهای مشخص شکل بگیرد که به خودی خود یک تفکر رادیکال محسوب میشود. تفکر ۵۷ی و حکومت حاصل از آن همراه با تمام شاخ و برگ اصلی و فرعی در یک طرف و در دیگر سو میهن پرستانی که ارزشها و هویت ملی را جایگزین بربریت ۵۷ی میدانند و به دنبال بازپس گرفتن کشور، حاکمیت ملی و برگرداندن ایران به مسیر توسعه، مدرنیزم، پیشرفت و آبادانی هستند.
نبرد نهایی فقط با شفافیت کامل مرزهای بین این دو جبهه و انتخاب سمت مشخص از سوی شهروندان ایران شکل خواهد گرفت. افرادی که مستقیم و یا غیر مستقیم با کمرنگ کردن و یا عدم شفافیت باعث سردرگمی ملت ایران میگردند موجب استمرار حکومت فرقه تبهکار و تحمیل هزینه گزاف مالی و جانی به ملت و کشور میشوند.
پاسخی بگذارید